کانون هیئات مذهبی نور"بخش بلده نور "

#ببخش
Channel
Logo of the Telegram channel کانون هیئات مذهبی نور"بخش بلده نور "
@baladeh_e_noorPromote
218
subscribers
10.8K
photos
1.73K
videos
1.08K
links
ارتباط با مدیر👇 @hosseini_smbh ارتباط باادمینها👇 @ghasem_bashin @SMYH_AZARY @Mohamad_bahramian اینستاگرام👇 https://instagram.com/_u/baladeh_e_noor ایتا👇 http://eitaa.com/joinchat/157483014C899ce925be سروش👇 https://sapp.ir/baladeh_e_noor روبیکا👇


#داستانڪهایےپندآموز

✳️زن نمی دانست ڪه چه بڪند ؟ 

خلق و خوے شوهرش او را به تنگ آورده بود ، همیشه می گفت و می خندید ، با بچه ها خوش و بش می ڪرد .√

ولی مدتی بود با ڪوچڪترین مسئله عصبانی می شد و داد و فریاد می ڪرد !!!

زن روزے به نزد راهبی رفت تا از او ڪمڪ بگیرد ، او در ڪوهستان زندگی می ڪرد ، زن از راهب معجونی خواست تا شاید چاره اے ڪارش شود !!

راهب نگاهی به زن ڪرد و گفت : چاره ے ڪار تو در یک تار مو از سبیل ببر ڪوهستان است !..√

 ببر ڪوهستان !!
آن حیوان بسیار وحشی است !! و هر وقت تار مویی از سبیل ببر وحشی را آوردے برایت 
معجونی می سازم تا شوهرت با تو مهربان شود .... زن با ناامیدے به خانه اش برگشت .

غذایی را آماده ڪرد و روانه ے ڪوهستان شد ، خود را به نزدیڪی غار رساند ، از شدت ترس بدنش می لرزید 

اما مقاومت ڪرد .. آن شب ببر بیرون نیامد !.

 چندین شب به همین منوال گذشت هر شب چند گام به غار نزدیڪتر می شد ، بلاخره ببر وحشی غرش ڪنان از 

غار بیرون آمد و ایستاد و به اطراف نگاه ڪرد !.

هر شب ڪه می گذشت آن ببر و زن چند گام به هم نزدیڪتر می شدند ....

چهار ماه طول ڪشید تا ببر به واسطه ے بوے غذا به زن نزدیڪ شد ، و آرام آرام شروع به خوردن ڪرد . 

مدتی گذشت .!!

طورے بود ڪه ببر بر سر راه زن می ایستاد و منتظر می ماند زن خود را به ببر نزدیڪ تر میڪرد و سر او را نوازش می ڪرد و به ملایمت به او غذا می داد ،

 هیچ سرزنش و ملامتی در ڪار نبود هیچ عیب جویی ، ترس و وحشتی در میان نبود و بر خلاف دشوارے و سختی راه هر شب آن زن براے ببر غذا می برد و سر او را در دامن خود می گذاشت ، دست نوازش بر مویش می ڪشید ....!!!!

بالاخره یڪ شب زن با ملایمت تار مویی از سبیل ببر ڪند ، و شادمان نزد آن راهب رفت ....
فڪر می ڪنید آن راهب چه ڪرد ؟

نگاهی به اطرافش ڪرد و آن تار مو را به داخل آتشی انداخت ڪه در ڪنارش شعله ور بود ..

زن ، هاج و واج نگاهی ڪرد در حالی ڪه چشمانش داشت از حدقه بیرون می زد ماند ڪه چه بگوید .

راهب با خونسردے رو به زن ڪرد و گفت :
آیا ”مرد تو " از آن ببر ڪوهستان بدتر است ؟تو نیرویی دارے ڪه از وجود آن بی خبرے !!

با #صبر و #حوصله ، #عشق و #محبت توانستی آن حیوان را #رام ڪنی !!!

مهار خشم شوهرت در دستان توست ،

👌پس #محبت و #عشق را به او #ببخش و
با #حوصله و #مدارا
#خشم و #عصبانیت را از او دور ساز.


🍁 @baladeh_e_noor
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆