....
....
انقلاب 1401 چقدر رخ داده است؟
بودریار (جامعه شناس مشهور فرانسوی) یک کتاب مهمی داره به نام "جنگ خلیج فارس اتفاق نیفتاده" که سرو صدایی بلند کرد. خلاصه حرفش این بود که اونچه ما از رسانه ها به عنوان جنگ دیدیم با چیزی که اونجا بود اینقدر تفاوت داشت که میشه گفت اصلا رخ نداد. رابطه دریافت ما از واقعیت و واقعیت قطع شده و حتی دو چیز متفاوته. از مباحث فلسفیش گذشته اگر این بنده خدا هنوز زنده بود احتمالا با دیدن "انقلاب 1401" ایران دوباره کتاب مینوشت. انقلابی که شاید بشه بهترین اسمش رو گذاشت "انقلاب مجازی".
اگر همین امروز به حجم توییت و پست و ... نگاه کنید فکر میکنید این رویداد حداقل یکساله که در جریانه و ماه ها درگیری داشته. در حالیکه عملا کمتر از یک هفته حضور خیابانی با دو روز اوج (سه شنبه چهارشنبه) داشته است. فکر میکنید کشور در اعتصاب و تعطیلی و غم فرو رفته اما بازار حتی برای نیم ساعت هم تعطیل نشد. فکر میکنید خون در خیابان ها جاری است اما مردم در حال زندگی و خرید و عروسی و عزا و روزمره هستند. فکر میکنید میلیون ها نفر مثل 57 به خیابان ها ریختند اما کف میدون خبر خاصی نیست. چطور چنین فاصله ای ممکنه؟
در واقع میشه ادعا کرد امروز یک ایران مجازی ساخته شده. در این ایران مجازی مردم سیاه پوش و خونین مشغول سنگر بندی اند. سپاهی ها در حال فرارند، رهبر که یکبار هفته پیش فوت کرده بود دوباره فوت کرده، پول ها را به بانک سوییس برده اند، در خیابان هایش جنازه میبرند، خلاصه کار تمام است. انقلاب در لبه پیروزی و حتی در نقاطی پیروز شده. این "ایران برساخته" و "ایران واقعی" فاصله نجومی دارند. رابطه بین این دو کاملا قطع نیست اما دو چیز مجزا ست.
فعالان صاحب این تصویر میخواهند با تهییج مردم آن را واقعی کنند. انگار که از درون آینه به سمت واقعیت فشار بیاوری. بزرگنمایی میکند و جایزه میدهد. این یک مرحله جلوتر از جنگ خلیج فارس است. دست درازی تصویر به واقعیت. فشار روانی روزهای اولیه به قدری بود که با صرف گشت زدن در مجازی آماده افسردگی و انفجار بودید. احساس گناه میکردید. چنین فشاری در 88 نبود. انگار کل سال 98 رو در یک هفته بریزید. شاید به همین دلیل بود که قطع شدن اینترنت ضربه مهمی به جریان وقایع زد. ارتباط بین واقعیت و برساخت به کلی قطع شد. اما این بار یک اتفاق بسیار جالب افتاد. زندگی در ایران مجازی کاملا مستقل ادامه پیدا کرد. و فاصله بیشتر و بیشتر شد.
معترضین در ایران واقعی در خانه بودند اما در ایران مجازی به پایتخت رسیده بودند. و جالب تر اینکه این ایران مجازی تنها راه ارتباطی ایرانیان خارج از کشور شد. درغیاب واقعیت تصویر کاملا جایش را گرفت. بخشی از مهاجرین به واقع تصور میکردند (و شاید بکنند) که انقلاب شده است. سرکوب گسترده ای در جریان است. سکوت ایران نه از سر آرامش بلکه بخاطر قطعی نت و خفقان است. پس اگر در ساعات پایانی نباشیم در دهه فجر که هستیم. شاهین نجفی امان نامه میدهد. فلانی تقسیم غنایم میکند. دیگری فرمان حمله 24 ساعته به تهران میدهد. حیرت آور است.
از کارداشیان تا جی کی رولینگ هم از این انقلاب بزرگ حمایت میکنند. راجر واترز مورد جالبی است. در عین آگاهی و اشاره به برنامه سوریه سازی اصلا متوجه نیست دارد با رسانه سعودی صحبت میکند و عملا بخشی از همین تصویر میشود. در واقع وقتی فراواقعیت جای واقعیت را میگیرد حتی آگاهی هم کافی نیست. به دوست مهاجر نگرانم میگفتم باید باشی و ببینی، رسانه کافی نیست. وقتی داده ها دروغ آمیز باشد قدرت پردازنده تعیین کننده نیست. ورودی، ورودی مهم است.
حالا سوال اینجاست: چرا رهبر چند ماه یکبار فوت میکند ولی باز هم مخاطب پای این تصویر می نشیند؟ چون دوست دارد در این تصویر زندگی کند. این "انقلاب مجازی" صرفا ساخته رسانه ها نیست. کاربران هم در آن مشارکت دارند. آنها در واقع رویای خودشان را در ایران مجازی می بینند. و شبکه اجتماعی به آنها این فرصت را میدهد که در این رویا زندگی کنند. با دوستان هم فکرشان انقلاب کنند. هشتگ زدن مثل فریاد زدن میشود. لایک کردن مثل باور کردن. ریتوییت مثل لبیک. ربات و آلبانی نشینان و سعودی هم میتوانند جو دهند و دستکاری کنند. راه میفتند به آنلاین شاپ ها فشار میاورند که باید ببندی. انگار که بازار واقعی را ببندند. سلبریتی ها و شاخ ها در این دنیا مثل روشنفکران و رهبران هستند. حتی یک فوتبالست میتواند به قله انقلاب برود. استوری فلان بازیگر خارجی مثل بیانیه سیاسی یک کشور میشود. آنها در این تصویر زندگی میکنند.
اما واقعیت. واقعیت واقعی است. و مثل عصای موسی اژدها را بی معنا میکند. و حاضران تازه میفهند چیزی که میدیدند تصویر بود. عده ای افسرده میشوند، عده ای بیدار و عده ای هم ترجیح میدهند لذت تصویر را ادامه دهند. اما به شرطی که عصا انداخته شود. تا وقتی پنجره باز نشود، هواشناسی مرجع است.
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار