پیشنهاد میکنم این چند دقیقه از حرفهای محمد مختاری درباره شعر و اضطراب و ادبیات را گوش کنید. چند جملهاش را اینجا مینویسم و فایلش را هم در پست بعد میگذارم.
«آدم که نباید همه عوامل اختلال روانی رو داشته باشه که مضطرب یا افسرده قلمداد بشه. آدمیزاد که خیک ماست نیستش انگشت بزنیم توش جای انگشت هم بیاد. جای انگشت درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بیپناهی و اینها در آدم میمونه. و ادبیات بههرحال اگر نتونه شکل این ردانگشتان بلا رو در دورن انسان کشف کنه، خب پس چکاره است؟
...من نمیخوام پرده سیاهی جلوی چشمم بکشم یا جلوی چشم دیگران بکشم. دوست هم دارم میهنم رو خوب تخیل کنم، دوست دارم مردمانمون رو بانشاط ببینم، اما نمیتونم مثل بعضیها وانمود کنم آب از آب تکون نخورده، همه پرنشاط و شادابند و پرشکوه، جای هیچ نگرانی هم نیست.»
https://soundcloud.com/bahman-daroalshafaei/or3boaksnwis@bahmanshafa