دوم خردادماه، روز آخر مدرسه، اشکریزان اومدم بیرون. در راه فکر میکردم چه غمی بالاتر از این که دیگه نه اون رفقا رو میبینم، نه اون حیاط مدرسه رو و نه معلمهایی که عاشقشونم؟
خیلی زود جوابش رو فهمیدم وقتی رسیدم به در خانهای که باز بود، به مادر و پدری که چشمشون پرخون بود.
#برادر