View in Telegram
🟢 ضمادی بر زخم‌های ناسور ساعت ۹ شب است. از شیفت عصر برگشته‌ام. کمرم دارد از جایش کنده می‌شود. روی پاهایم نمی‌توانم بند شوم. کف پاهایم را که زمین می‌گذارم، انگار روی میخ‌ها ایستاده‌ام. پاهایم را از کفش‌ها که بیرون می‌آورم، نوک انگشتانم چروک شده‌اند. کار کردن را دوست دارم. حتا اگر از خستگی زبانم نای چرخیدن توی دهانم را نداشته باشد. حتا اگر وقت فکر کردن به هیچ چیز را نداشته باشم. این روزها غرق شدن در کار را برای فراموشی می‌خواهم و فراموشی را ضمادی بر زخم‌های ناسور. بهاره عبدی #بهاره_عبدی #یادداشتک @bahareabdinvisande
Telegram Center
Telegram Center
Channel