#شعر امشب که از شکوفه ی باران لبالب است
امشب دلم به تاب و سرم گرمِ این تب است
شمع است و شاهد است و شرابی که بر لب است
شور است و مستی است و شبی عشق مشرب است
شامی که روشناییِ روز است امشب است
امشب شبِ ملیکه یِ دادار زینب است
این جلوه جلوه هایِ شبی بی کرانه است
این جذبه جذبه یِ حرمی پُر نشانه است
این سجده سجده بر قدمی جاودانه است
این شعله شعله ی نفَسی عاشقانه است
از هر لبی که می شنوی این ترانه است
عالم محیط و نقطه ی پرگار زینب است
چشمی گشود و چشمِ شقایق به خواب شد
نوری دَمید و قبله ی هر آفتاب شد
سِرّی رسید و معنی اُمُ الکِتاب شد
زیباترین دعایِ علی مستجاب شد
زهراست این که در دلِ گهواره قاب شد
امشب تمامِ گرمیِ بازار زینب است
بر عرشِ دستِ سبزِ نبی تا که جا گرفت
نورش زمین و هرچه زمان را فرا گرفت
حتی بهشت سُرمه از آن خاکِ پا گرفت
از عطرِ دامنش همه جا روشنا گرفت
آئینه ای مقابلِ رویَش خدا گرفت
تصویرِ جلوه های خدا وار زینب است
این کیست اینکه سُجده کند عشق در برش
این کیست این که سینه دَرَد در برابرش
این کیست این که از جَلَواتِ مطهرش
عالم نبود غیرِ غباری به محضرش
فرموده از برکاتش برادرش
آئینه دارِ حیدر کرار زینب است
تا کوچه اش قبیله ی لیلا ادامه داشت
تا خانه اش گدایی عیسی ادامه داشت
در چشمِ او طلالوء دریا ادامه داشت
در قامتش قیامتِ مولا ادامه داشت
زینب نبود حضرت زهرا ادامه داشت
خاتونِ خانه دارِ دو دلدار زینب است
سوگند بر شُکوهِ دلِ مرتضایی اش
سوگند بر تَقَدُسِ کربُبلایی اش
سوگند بر نمازِ شبِ کبریایی اش
بر ریشه هایِ چادرِ سبزِ خدایی اش
تا روزِ حشر کعبه ی ایثار زینب است
سر چشمه های پُر تپشِ کوهسار از اوست
دریا از اوست جذبه یِ هر آبشار از اوست
تیغِ کلامِ حیدری اش آبدار از اوست
آری تمامِ هیمنه یِ ذوالفقار از اوست
تفسیرِ آیه های غم و انتظار از اوست
از کربلا بپرس علمدار زینب است
آن شانه ی صبور صبوری زِ ما ربود
وان قامتِ غیور قیامت به پا نمود
یک شیر زن حماسه یِ عباس را سرود
با دستِ خویش بیرقِ کرببلا گشود
بر بالهایِ زخمی اش افسوس جا نبود
غم را بگو بیا که خریدار زینب است
پشتش شکست بسکه بر او آسمان گریست
حتی به حال روز دلش بی امان گریست
آرام بین حلقه ی نامحرمان گریست
از خنده های حرمله و ساربان گریست
شرحِ حدیثِ کوچه و بازار زینب است
حسن لطفی