بسم الله الرحمن الرحیم
پناهگاه مومن
سخنان علما
تفسیر قر آن
حدیث صحیح
( ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ )
البقرة (2) Al-Baqara
این کتابی است که هیچ شکی در آن نیست و مایه هدایت پرهیزگاران است.
73- الرَّابع: عَنْ أبي طَريفٍ عدِيِّ بْنِ حاتمٍ الطائِيِّ قال: سمعتُ رسولَ اللَّه يقُول: «مَنْ حَلَفَ عَلَى يمِين ثُمَّ رَأَى أتقَى للَّهِ مِنْها فَلْيَأْتِ التَّقْوَى». [روایت مسلم]( ) ترجمه: ابوطریف، عدی بن حاتم طایی میگوید: از رسولالله شنیدم که فرمود: «هرکس سوگندی یاد کند و خلاف آن را به تقوای الهی نزدیکتر ببیند، همان کاری را انجام دهد که به تقوا نزدیکتر است».
ترجمه: روایت است که مقداد بن اسود (رض) گفت: یا رسول الله! اگر با کافری، روبرو شدم و او با من جنگید و یکی از دستهایم را با شمشیر زد و قطع کرد. بعد از آن، فرار نمود و به درختی پناه برد و گفت: مسلمان شدم. آیا بعد از اینکه این سخن را به زبان آورد، او را بقتل برسانم؟ رسول الله ﷺ فرمود: «او را نکش». مقداد میگوید: گفتم: یا رسول الله! او دستم را قطع کرده و بعد از آن، این کلمه را بزبان آورده است آیا او را به قتل برسانم؟ رسول الله ﷺ فرمود: «او را به قتل نرسان؛ زیرا او مانند تو است قبل از اینکه او را بقتل برسانی (همانگونه که ریختن خون تو حرام است، قتل او هم حرام است. زیرا هم اکنون با این کلمه، مسلمان شده است) و تو مانند او هستی، قبل از اینکه آن کلمه را بزبان بیاورد» (همانگونه که او قبل از گفتن آن کلمه، مهدور الدم بود تو با کشتن وی بعد از گفتن کلمه، مهدور الدم میشوی). در روایت اوزاعی و ابن جریج لفظ «اسلام آوردم» آمده است و در روایت معمر بجای آن چنین آمده است: هنگامیکه خواستم او را به قتل برسانم، لا اله الا الله گفت.
بنا به حدیث ابن مسعود رضي الله عنه این دو تا ناپاکند: “پیامبر صلي الله عليه و سلم به قضای حاجت رفت (در آنجا آب نبود) و به من فرمود که سه تکه سنگ برایش بیاورم، فقط دو تا پاره سنگ پیدا کردم و بجای سومی، مدفوع خشک شدهي حیوانی را برایش بردم، دو تا پاره سنگ را گرفت و مدفوع را دور انداخت و فرمود: هذا رجسٌ [این یکی ناپاک است...] بخاری و ابن ماجه و ابن خزیمه آنرا روایت کردهاند، و ابن خزیمه در روایتی بر آن افزوده است: (إنها ركس إنها روثة حمار) [بيگمان آن یکی ناپاک است، آن مدفوع الاغ است]. لیکن مقدار اندک از آن مورد عفو است، زیرا پرهیز از آن دشوار است. ولید بن مسلم گفته است: از اوزاعی دربارهي ادرار حیواناتی از قبیل استر و خر و اسب، سوال کردم، ایشان گفتند: “در جنگها بدانها مبتلا بودند و لباس و بدن را از آنها نمیشستند”.
و اما ادرار و مدفوع حیواناتی که گوشتشان حلال است، امام مالک و امام احمد و گروهی از شافعی مذهبان، به پاکی آن رای دادهاند. ابن تیمیه گفته است: هیچیک از یاران پیامبر از ناپاکی آنها حرف نزدهاند، بلکه قول به نجاست آنها، سخنی است جدید که در نزد اصحاب سابقه ندارد.
انس رضي الله عنه گفته است: (قدم أناس من عكل أو عرينه فاجتووا المدينة فأمرهم النبي صلى الله عليه وسلم بلقاح وأن يشربوا من أبوالها وألبانها) [گروهی از قبیلهي عکل یا قبیلهي عرینه به مدینه آمدند و به شکم درد طولانی مبتلا شدند، پیامبر دستور داد که شتران شیر ده بیاورند و از ادرار و شیر آنها بنوشند]، احمد و مسلم و بخاری این حدیث را روایت کردهاند، این روایت دلالت بر آن دارد که ادرار شتر پاک است و ادرار دیگر حیوانات حلال گوشت، بقیاس بر آن پاک است. ابن المنذر گفته است: “کسی که پنداشته است که این حکم اختصاص بدان قوم داشته است، پندارش درست نیست، زیرا ویژگیها، بدون دليل ثابت نمیشوند”، و گفته است: “اینکه اهل علم گذاشتهاند که در بازارهایشان پشکل و فضلهي گوسفندان بفروش برسد و در دواهایشان ادرار شتر را استعمال کنند، بدون اینکه در قدیم یا جدید، با آن مخالفت کرده باشند، دليل است بر پاکی و طهارت آنها”.
شوکانی گفته است: “ظاهر آنست که ادرار و سرگین هر حیوانی که گوشتش خوردنی باشد (حلال باشد) پاک است و علت آن “تمسک به اصل“ و “استصحاب براءت اصلی“ است، و نجاست یک حکم شرعی است که حکم مقتضای “اصل“ و “براءت“ را تغیير میدهد، پس قول مدعی نجاست بدون دلیلی که شایستگی تغییر آن دو حکم را داشته باشد، پذیرفته نمیشود، و حال آنکه برای ادعای قائلین به نجاست “آنها” دليی نيافتیم“.
11-جُلّالة:
از سوار شدن “جلاله“ و خوردن گوشت و نوشیدن شیر آن نهی شده است. از ابن عباس - رضی الله عنهما - نقل شده: (نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن شرب لبن الجلالة) [پیامبر صلي الله عليه و سلم از نوشیدن شیر “جلاله“ نهیکرده است]. پنج نفر از محدثین بجز ابن ماجه، آنرا روایت کردهاند، و ترمذی آن را “صحیح“ دانسته است. و در روایتی دیگر، آمده است: (نهي عن ركوب الجلالة) [ازسوار شدن جلاله نهی فرموده است]. ابوداود آنرا روایت کرده است.
از عمر بن شعيب و او از پدرش و از جدش -رضی الله عنهم - روایتکرده است: نهى رسول الله صلى الله عليه وسلم عن لحوم الحمر الاهلية، وعن الجلالة: عن ركوبها وأكل لحومها [پیامبر صلي الله عليه و سلم از خوردن گوشت خر اهلی و از جلاله: از سوار شدنش و خوردن گوشتش، نهی فرموده است]. احمد و نسائی و ابوداود آنرا روایت کردهاند.
جلالة: عبارت است از حیوان حلال گوشتی که بدنبال مدفوع بگردد و آنرا بخورد، مانند شتر و گاو و گوسفند و بز و مرغ و غاز و امثال آنها که آنقدر بخورند تا بویشان تغییر کند. اگر آن حيوان را مدتی از خوردن مدفوع و نجاسات دور نگه دارند و خوراک پاک بدان دهند، در نتیجه گوشت آن، پاک ميگردد و نام جلاله از آن برداشته شود، آنوقتگوشت و شيرشان، حلال میگردد، زیرا علت نهی از آن، تغییری بود که بوسیلهي خوراک ناپاک، در آنها پدید آمده بود و حالا که آن علت برطرف شده است حکم نیز بر طرف میشود.
88- «عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رضي الله عنه عَنِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: أَسْرَفَ رَجُلٌ عَلَى نَفْسِهِ، فَلَمَّا حَضَرَهُ الْمَوْتُ، أَوْصَى بَنِيهِ، فَقَالَ: إِذَا مُتُّ فَأَحْرِقُونِي، ثُمَّ اسْحَقُونِي، ثُمَّ أذْرُونِي فِي الْبَحْرِ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ قَدَرَ عَلَيَّ رَبِّي لَيُعَذِّبُنِي عَذَابًا مَا عَذَّبَهُ أَحَدًا فَفَعَلُوا ذَلِكَ بِهِ، فَقَالَ لِلْأَرْضِ: أَدِّي مَا أَخَذْتِ، فَإِذَا هُوَ قَائِمٌ، فَقَالَ لَهُ: مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ؟ قَالَ: خَشْيَتُكَ يَا رَبِّ! أَوْ مَخَافَتُكَ - فَغَفَرَ لَهُ بِذَلِكَ». 88. ابوهریره از پیامبر صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ روایت میکند که فرمودند: «مردی در انجام معاصی بسیار زیادهروی میکرد (بسیار اهل گناه بود). وقتی مرگ به بالینش آمد (به حالت احتضار افتاد)، به فرزندانش وصیت کرد و گفت: هرگاه مُردم، مرا بسوزانید، سپس مرا آسیاب کنید (جسدم را خُرد کنید) و در دریا پخش کنید. به خدا سوگند اگر پروردگارم بر من سخت گیرد، مرا عذابی خواهد داد که کسی را همچون آن عذاب نداده باشد؛ پس فرزندان به جسد مُردهاش آنچه وصیت کرده بود، انجام دادند. خداوند به زمین فرمود (امر کرد): هر آنچه [از آن مرد] گرفتهای، برگردان. پس آنگاه مرد [در برابر خدا] ایستاد، خداوند به او فرمود: چه چیزی تو را واداشت که چنان کنی؟ گفت: خدایا! ترس از تو – یا (شک راوی) خوف از تو – پس خداوند به خاطر آن او را بخشید»(1).
----------------- -------------------- (1) - - امام نووی میفرماید: در تأویل این حدیث در میان علما اختلاف است؛ گروهی میگویند: درست نیست حدیث را اینگونه معنی کنیم که آن مرد منکر قدرت خدا بود و نسبت به آن شک داشت، زیرا کسی که در قدرت خدا شک کند، کافر است و این با آخرحدیث که میگوید: آن سفارش را از ترس تو کردم، مخالف میباشد، زیرا کافر از خدا نمیترسد و خداوند او را نخواهد بخشید. این گروه معتقدند: در معنی این جمله که گفت: «لئن قدر الله علی...» دو تأویل میتواند مطرح باشد: 1- این که معنی آن این است: اگر خداوند بخواهد مرا عذاب دهد. 2- این که اگر خداوند بخواهد بر من سخت گیرد و مرا تنبیه کند و این همان معنی «قدر» در آیات متعددی است که در قرآن آمده است از جمله: ﴿فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ﴾ [الفجر: 16] یا ﴿فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْهِ﴾ [الأنبياء: 87]. گروه دیگر معتقدند که الفاظ این کلام حمل بر ظاهرشان میشوند و معنی آن، این است که «اگر خدا بر من دست یابد و بتواند مرا زنده کند...» اما آن مرد این را از شدت ترس از عذاب خدا و در حالتی بیان کرده است که در حالت عادی نبوده است، نه این که به عدم قدرت خدا بر زندهکردنش معتقد باشد، در نتیجه به خاطر آن مؤاخذه نخواهد شد و این مانند همان گفتار فلان بنده است که در اوج شادی خطاب به خدا گفت: «خدایا! تو بندهی من و من پروردگار تو هستم». گروه دیگری از علما میگویند: این گفتار از خصوصیات کلام عرب است که شک و یقین را باهم درمیآمیزند، همانند این کلام قرآن که فرمودند: ﴿ وَإِنَّا أَوْ إِيَّاكُمْ لَعَلَى هُدًى أَوْ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾ [سبأ: 24] «و قطعاً یا ما مؤمنان یا شما مشرکان بر هدایت یا ضلالت آشکاری هستیم» که در اینجا یک امر یقینی را در قالبی از شک بیان میکند و منظور همان امر یقینی است. گروهی هم معتقدند فرد مذکور در حدیث نسبت به یکی از صفات خداوند که زندهکردن مردگان و قدرت بر این امر باشد، جاهل بوده است و علما در این اختلاف دارند که آیا کسی که نسبت به یکی از صفات خدا جاهل باشد، کافر است یا خیر؛ گروهی چون طبری و اشعری البته در اوایل حیات علمی خود گفتهاند: وی کافر است و گروه دیگری از جمله اشعری که بعدها از نظریهی نخست خود پشیمان میشود و حکم به عدم کفر فردی که جاهل به یکی از صفات خدا باشد، صادر میکند، چنین اعتقادی ندارند. گروهی هم میگویند: این فرد در زمانی زندگی میکرد که تنها مکلف به توحید خدا بود، نه چیز دیگری و تکلیف قبل از ورود شریعت وجود ندارد. گروهی هم میگویند: شاید این فرد در زمانی زندگی میکرده که عفو کافر در آن زمان و مطابق شریعتی که بود،ه جایز بوده است. و نیز گفته شده است: او به خاطر گناهان بسیاری که داشت و برای تحقیر نفس خود، آن را انجام داد، به این امید که خداوند او را ببخشد، البته باید دانست که این امر در شریعت اسلام جایز نیست. [شرح امام نووی بر صحیح مسلم].
🔺ترجمه: ابوهريره رضی الله عنه مي گويد: عدهاي از فقرا نزد رسول الله ﷺ آمدند و عرض كردند: ثروتمندان علاوه بر رفاه مادي، درجات رفيع بهشت و نعمتهاي جاودان آن را از آن خود ساختند. زيرا مانند ما نماز مي خوانند، روزه مي گيرند و بدليل برتري در ثروت، حج و عمره مي گزارند و جهاد مي كنند و صدقه مي دهند. (و اين كارها از ما ساخته نيست). رسول خدا ﷺ فرمود: «آيا عملي به شما نياموزم كه اگر آن را انجام دهيد، كساني را كه از شما پيشي گرفته اند، در خواهيد يافت و بهترين انسانهايي كه با شما هستند، خواهيد شد. و جز كساني كه مثل شما اين عمل را انجام مي دهند، كسي ديگر به شما نخواهد رسيد؟ آن عمل، اين است كه پس از هر نماز فرض، سي و سه بار سبحان الله و سي و سه بار الحمدلله و سي و سه بار الله اكبر بگوييد. راوي ميگويد: بعد از آن، درباره تعداد اين تسبيحات ميان ما (صحابه) اختلاف نظر بوجود آمد. بعضيها گفتند كه «سبحان الله و الحمدلله » سي وسه بار و «الله اكبر» سي وچهار بار گفته شود. ابوهريره مي گويد: در اين مورد، به رسول خدا ﷺ مراجعه كردم. فرمود: «هر يك را سي وسه بار، تكرار كنيد».
ترجمه: «ابوهریره میگوید: رسول الله ﷺ چنین دعا میكرد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ، وَمِنْ عَذَابِ النَّارِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَحْيَا وَالْمَمَاتِ، وَمِنْ فِتْنَةِ الْمَسِيحِ الدَّجَّالِ». پروردگارا! از عذاب قبر, عذاب دوزخ، فتنه زندگی و مرگ و فتنه دجال به تو پناه میبرم».
🔹در حدیث دیگری روایت شده که اگر هر بنده ای در طول شبانه روز از الله هفت بار از عذاب قبر و عذاب جهنم به الله پناه ببرد الله متعال پناهش میدهد .