منم یه زمانی فکر میکردم که یه روزی میآد که قراره خوشحال باشم، ولی بالاخره فهمیدم که خوشحالی توی تکتک روزهایی که ما داریم زندگیش میکنیم هست، فقط یکمی انگار کادوپیچه و ما باید هرروز هرروز بریم دنبالش، پیداش کنیم، اون رو باز کنیم، از جلدش درش بیاریم و بذاریم داخل اون روزمون باشه. و به مراتب هر چی مسیر زندگیمون رو بیشتر میبریم جلو و بیشترم تجربه میکنیم، بیشترم یاد میگیریم که اون خوشحالیه قراره کجا باشه، امروز قراره کجا باشه، چطور پیداش کنم و چطور ازش استفاده و اجازه بدم که توی زندگی و روز من در جریان باشه. | آتنا.
برای یادگرفتن و درنهایت آدم بهتری شدن آدم باید هی خودشو آپدیت نگه داره، مطابق آخرین تغییرات روز، که این یه مهارته. یعنی هر بار باید کنترل شیفت بزنی و شبیه یه بچهی هفت ساله از اول شروع به یادگیری کنی. توی این حالت حتی ممکنه مغز بترسه از اینکه داره یکسری دادهها رو از دست میده. چون تو این وسط باید بگردی بین اطلاعاتت و فقط اونایی رو نگه داری که هنوز اعتبار دارن. اینکه آدم بخواد موضوعی رو از صفر دوباره آموزش ببینه یه مقدار زیادی تواضع میخواد. و اتفاقا نود و چند درصد آدمای متعصب توی همین مهارته که ضعف دارن. اونا بدون اینکه تلاشی برای ریکاوری اطلاعات توی مغزشون انجام بدن، هر بار از اطلاعات قبلی دفاع میکنن.
نصیحتای آدمبزرگای نزدیک همون آرزوهاییه که یا اصلا بهشون نرسیدن و یا بدموقع رسیدن. این وقتا تواضع زیادی لازمه که خواستههامونو برای یه نفر دیگه بخوایم. انگار آدم داره با اون بخش وجودیش که متعلق به آمال و آرزوهاشه خداحافظی میکنه و ازش میگذره. خودخواهی هست و نیست.