View in Telegram
یادداشت های حسن انصاری
آيا به ابو العباس ايرانشهری به زبان پارسی "وحی" می شد؟ (در دو فرسته) تقريبا صد سالی می شود که در پژوهش های تاريخی و دينی بر اساس چند متن و سند ادعاهایی درباره گرايشات دينی و فلسفی ابوالعباس ايرانشهری، دانشمند و فيلسوفی از نيمه سده سوم از نيشابور مطرح می…
آنچه از ابو العباس ايرانشهری از آثار بيرونی و ناصر خسرو نقل شده نشان می دهد او دانشمندی اهل فلسفه و علوم طبيعی با آرایی نظری و فلسفی ويژه بوده و حداکثر چنانکه بيرونی در تحقيق ما للهند می گويد به اديان (يعنی دست کم اديانی که پيش از او موجود بوده) اعتقاد نداشته و به نوعی باور و منظومه / مکتبی فکری دعوت می کرده. از عبارت بيرونی مطلقا بر نمی آيد که ايرانشهری مدعی وحی خاص برای خود بوده و يا خود را پيامبر فرستاده شده به سوی عجم (ايرانيان) می پنداشته. سهل است بيرونی تصريح می کند که ايرانشهری مخالف اديان بوده و مانا از عبارت او چنين بر می آيد که با منظری فلسفی اصولا با دعوی اديان؛ هر دينی مخالف بوده. به همين دليل هم در کتاب مقالاتش آرای اديان را بدون هيچ گونه حب و بغضی و يا تعصبی له و يا عليه نقل می کرده، اين در حالی است که ايرانشهری کتاب بيان الأديان مخالف اديان نيست. بلکه او خود را آورنده وحی جديد آن هم برای ايرانيان می دانسته کما اينکه سلمان فارسی را هم پيامبر ايرانيان می پنداشته. آشکار است که کسی که چنين باوری درباره سلمان و خود داشته و مدعی وحی و نزول فرشته ای به نام هستی بر خود بوده بسيار بعيد است که عالمی فيلسوف با انديشه های طبيعی درباره هيولی و ماده باشد که بيرونی و ناصر خسرو بدان اشاره ها دارند. چنين کسی با چنان ادعایی درباره دين و وحی مخصوص به خود طبعا نبايد در کتاب مقالاتش باورهای اديان ديگر را بدون داوری و تعصبی نقل کند و اصلا چرا بايد چنين "پيامبر" خود خوانده ای کتاب مقالات بنويسد و يا در فلسفه و مسائل طبيعت آثار متعدد نوشته باشد؟ ايرانشهری کتاب بيان الأديان طبعا بايد تعصب دينی درباره خود می داشت و با اديان ديگر مخالفت می ورزید و يا دست کم موضع می داشت نه اينکه چنانکه بيرونی گفته در نقل باورهای اديان دارای نوعی تسامح و انصاف در نقل آراء و باورهايشان باشد. توجه کنيد که ايرانشهری کتاب بيان الأديان درست است که اختلاف پيامبران را نه به خود آنان بلکه به تفاسير و تصرفات امت ها و مؤمنان به آنان ارجاع می داد و در واقع به نوعی هماهنگی اديان و شايد وحدت اديان باور داشت اما هر چه بود با تفاسير امت های انبيای پيش از خود طبعا موافق نبود و اگر او نويسنده کتاب مقالات (ياد شده از سوی بيرونی) بود می بايست اين اختلافات پسينی در ميان باورمندان به انبياء را به نقد می کشيد نه اينکه نسبت به آن باورها بی تفاوت می بود و به تعبير بيرونی کتاب مقالاتش بيرون از "ميل و مداهنه" می بود. به ديگر سخن ابو العباس ايرانشهری احتمالا گرايشی شبيه محمد بن زکريای رازی درباره اديان و باورهای متکی بر وحی داشته و احتمالا مانند رازی مخالف وحی و دين وحيانی بوده و به نوعی عقل گرایی فرا می خوانده است. در حالی که ايرانشهری کتاب بيان الأديان نه تنها مخالفتی با وحی نداشته بلکه مدعی بوده که بر خود وی وحی هم می شود. وانگهی از عبارات بيان الأديان بر می آيد که اين "محمد بن محمد الايرانشهری" را پيروانی بود (احتمالا در بلخ (؟) که موطن صاحب بيان الاديان هم هست) و از اينکه می گويد: "و آخر هلاك شد" بر می آيد که گويا دست آخر به سبب ادعای نبوت به قتل آمده بود. بدین ترتیب او در شمار متنبيان و احتمالا شخصيتی شبيه المقنع داشت.


با اين حساب تا اطلاع ثانوی و پيدا شدن منابعی تازه بايد "ابو العباس الايرانشهری" را شخصی غير از "محمد بن محمد الايرانشهري" به حساب آورد.

آنچه را هم که برخی نويسندگان اخيرا با يکی دانستن اين دو و قرائتی اشتباه از کتاب ابوالمعالی درباره کتاب هستی/ هستی داد ايرانشهری و در تحليل کلمه هستی با عنايت به آرای فلسفی ابو العباس ايرانشهری در کتاب های بيرونی و ناصر خسرو ارائه داده اند همه را بايد در شمار نوعی "تخليط" قلم برد.

https://t.center/azbarresihayetarikhi
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Love Center - Dating, Friends & Matches, NY, LA, Dubai, Global
Find friends or serious relationships easily