پاک بودن در طریقت شیوه ی پیغمبری ست
خاکسار مهر تو بودن شکوه سروری ست
صوت داوودی ست
این آوای روح انگیز تو
خلق را ارشاد کن
لحن بیانت منبری ست
از غرورت عارضم ای پاکباز کوی دل
تاک با افتادگی از سروها در برتری ست
اینکه از خورشیدِ چشمت گرم خواهد شد دلم
یا که ؛ترکم می کنی در بیکسی ها؛ مضطری ست
سازش من با تو از روز ازل تقدیر بود
بی تو حتی ساختن ها علتِ ویرانگری ست
مرکز پرگار بودن نقطه ی عطف وجود
بی خدا دور خودت گشتن همان خودمحوری ست
مادر خورشید بودن کار آسانی نبود
دلخوشی من همین که ؛همنشینِ من پری ست
سیل گیسو میزنی بر ابرهای شانه ات
مستی وطغیان تو خود جلوه ای از دلبری ست
شیر چشمت میرمد در سینه ی آهوی من
غافلم از چنگ و دندانی که جرمش کیفری ست
مثل گنجشکی که
می لرزد به پشت پنجره
روی تخت سینه ی من
مرغ جانم بستری ست
#اڪــرمـ_نورانی