🕊
رَسید آن شَهْ، رَسید آن شَهْ، بیارایید ایوان را
فروبُرّید ساعِدها، برایِ خوبِ کَنْعان را
چو آمد جانِ جان ِجانْ، نَشایَد بُرد نامِ جان
به پیشَش جان چه کار آید، مَگَر از بَهرِ قُربان را
بُدَم بیعشقْ گُمراهی، دَرآمَد عشقْ ناگاهی
بُدَم کوهی، شُدم کاهی، برایِ اسبِ سُلطان را
اگر تُرک است و تاجیک است، بدو این بَنده نزدیک است
چو جان با تَن، ولیکِن تَن نبیند هیچ مَر جان را
هَلا یاران که بَخت آمد، گَهِ ایثارِ رَخت آمد
سُلَیمانی به تَخت آمد، برایِ عَزلِ شیطان را
بِجَه از جا، چه میپایی، چرا بی دست و بی پایی؟
نمیدانی زِ هُدهُد جو، رَهِ قَصرِ سُلَیمان را
بِکُن آن جا مُناجاتَت، بگو اسرار و حاجاتَت
سُلَیمان خود هَمیداند، زبانِ جُمله مُرغان را
سُخَن بادست ای بَنده، کُنَد دل را پَراکَنده
وَلیکِن اوش فرماید، که: گِرد آور پریشان را
#مولانا