View in Telegram
▪️برشی از کتاب «اگر حافظه یاری کند» هر کودکی با درجات مختلف مشتاق رسیدن به بزرگسالی است و ترک خانه، این آشیانه‌ی سرکوبگر. رفتن! به‌سوی زندگی واقعی! در دل این جهان پهناور. به‌سوی زندگی به سیاقی که خود می‌خواهد. به‌وقتش به مراد خود می‌رسد. و چند صباحی فریفته‌ی چشم‌اندازهای تازه و سرگرم ساختن آشیانه‌ای از آن خود و برساختن واقعیت خودش می‌شود. بعد، یک روز، وقتی واقعیت جدید تحت کنترل او در آمده و شرایط دلخواهش فراهم شده، ناگهان درمی‌یابد که دیگر اثری از آشیانه‌ی سابقش نمانده و کسانی که به او زندگی بخشیدند، مُرده‌اند. آن روز احساس می‌کند معلولی است بدون علت. عظمتِ فقدانْ وضعیت را از درک او خارج می‌کند. ذهنش که به ‌دست این فقدان عریان شده، منقبض می‌شود و این امر عظمت فقدان را بیشتر می‌کند. درمی‌یابد که جست‌وجوی «زندگی واقعی» در جوانی و عزیمتش از آشیانه، آن آشیانه را بی‌دفاع بر جای گذاشته است. این خودش به‌قدر کافی بد است ولی کماکان می‌تواند تقصیر را به گردن طبیعت بیندازد. آنچه نمی‌تواند به گردن طبیعت بیندازد، کشف این مسئله است که دستاورد او و واقعیت برساخته‌اش حتی به‌اندازه‌ی واقعیت آشیانه‌ای که رها کرده نیز اعتبار ندارد. که اگر زمانی چیزی واقعی در زندگی‌اش وجود داشته، اتفاقاً همان آشیانه‌ی سرکوبگر و خفقان‌آوری بوده که عاجزانه می‌خواسته از آن بگریزد. چرا که دیگران، همان کسانی که به او زندگی بخشیده بودند، آن را ساخته بودند و نه خودش، که به‌خوبی قدر و منزلت کار خودش را می‌شناسد. او می‌داند هر آن چیزی که برساخته چقدر برآمده از اراده و قصد و نیت قبلی بوده است و نهایتاً چقدر تمامش موقتی است. و حتی اگر دوام یابد، بهترین روشی که می‌تواند از آن بهره بگیرد این است که آن را شاهدی بر مهارتش بداند و بتواند بهش بنازد. با این حال، علی‌رغم آن همه مهارت، هرگز قادر نخواهد بود آشیانه‌ی بدوی و مستحکمی را که نخستین گریه‌ی زندگیِ او را شنیده، بازسازی کند. هرگز نیز نمی‌تواند کسانی که او را در آن آشیانه گذاشتند از نو بسازد. او معلولی بیش نیست و نمی‌تواند علت خود را بازسازی کند. 📚اطلاعات کتاب ▫️اگر حافظه ياری کند ▫️چهار جستار از زبان و خاطره در سال‌های تبعيد ▫️جوزف برودسکی ▫️ترجمه‌ی طهورا آيتی ▫️چاپ هشتم ▫️از مجموعه‌ی اول «جستار روایی» @atrafpublication
Telegram Center
Telegram Center
Channel