.
این دو قطعه را از یادداشتها و روزانههای فریدا کالو بخوانیم:
فریدا کالو
حالا میآید، دست من، دید قرمز من. بزرگتر. بیشتر از تو. شهید شیشه. بیدلیلِ بزرگ. ستونها و درهها. انگشتانِ باد. کودکان خونریزیکنان. میکای میکرونی. نمیدانم رویای شوخی من چه فکری میکند. جوهر. نقطه. فرم. رنگ. من یک پرندهام. من همهچیزم، بدون سردرگمی بیشتر. همهٔ زنگها، قانونها. سرزمینها. بیشه بزرگ. بزرگترین عطوفت. جزر و مد بیکران. زباله. وان حمام. حروف روی مقوا. تاس. دوگانهٔ انگشتان امید اندکی به ساخت و ساز. پارچهها، پادشاهان، چقدر احمقانه. ناخنهایم. ریسمان و گیسو. اعصاب سرزندهای که دارم با خود میروم. ۱۴۶ خانم سوررئالیست دقیقهای غیبت. تو از من دزدیده شدی و من گریهکنان میروم. او متزلزل کننده است.
* * *
چه کسی میتواند بگوید که لکهها زنده هستند و به زندگی کمک میکنند؟ جوهر، بوی خون. نمیدانم از چه جوهری بایستی استفاده کنم که بخواهد به این شکلها ردپای خود را بجا بگذارد. من به خواستههایش احترام میگذارم و هر کاری از دستم برآید انجام میدهم تا از دنیاهای خودم بگریزم، دنیاهای جوهری آزاد و از آن خودم. خورشیدهای دوردستی که صدایم میزنند، چرا که من بخشی از هستهشان را شکل میدهم. حماقت . . . بدون این پوچی و زودگذری چه خواهم کرد؟
از "روزانهها".
#فریدا_کالو