گفتی نباید دل به این دنیا ببندم
تا ساکِ رفتن را خودم تنها ببندم
من ماهیم آخر چگونه میتوانم
یکباره چشم از پهنه ی دریا ببندم
معنی آزادی نخواهد داد هرگز
وقتی نخی بر بادبادکها ببندم
هم صحبت گلها شده انگار پاییز
باید دهان دکمه هایم را ببندم
ای کاش مثل پنجره فهمیده بودم
آغوش خود را موقع سرما ببندم
کِی چشم بازم خالی از کابوس بوده
تا به امید دیدن رویا ببندم
#فرزانه_قربانی