عاشقانه های فاطیما

#گفتگو_با_کافکا
Канал
Эротика
Политика
Музыка
Искусство и дизайн
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала عاشقانه های فاطیما
@asheghanehaye_fatimaПродвигать
791
подписчик
20,9 тыс.
фото
6,39 тыс.
видео
2,93 тыс.
ссылок
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا عشق گلایه دلتنگی اعتراض ________________ و در پایان آنچه که درباره‌ی خودم می‌توانم بگویم این است: من شعری عاشقانه‌ام در جسمِ یک زن. الکساندرا واسیلیو نام مرا بنویسید پای تمام بیانیه‌هایی که لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
.

ما در مُردابی از دروغ‌ها و توهم‌های پوسیده زندگی می‌کنیم که هیولاهای وحشتناک به جهان می‌آورد، هیولاهائی که با چهره‌ای پُر از محبت به دوربین عکاس‌ها لبخند می‌زنند ولی در همان لحظه - بی‌آنکه کسی متوجه شود - با بی‌خیالی میلیون‌ها انسان را چون حشره زیر پا له می‌کنند


#گوستاو_یانوش
📙 #گفتگو_با_کافکا



@asheghanehaye_fatima
#میشه_بخندی

لبخند شما در واقع اشک‌هایی هستند که سرازیر نمی‌شوند.

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

@asheghanehaye_fatima
کافکا با لحنی گله‌آمیز گفت: «شما شوخی می‌کنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمی‌آید. خوشبختی به‌ دید شخص بستگی دارد. منظورم این‌ است که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش صدای موریانه‌ی مرگ را که وجودش را می‌جَوَد، می‌پوشاند. خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم. این است که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن. مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرم‌های وجود مبارک‌تان چطور است؟‌- یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارک‌تان چطور است؟ - خوب، چه می‌گوئید؟»

بی‌اختیار گفتم: «چندش‌آور است.»

کافکا گفت: «می‌بینید؟» و چانه‌اش را به حدی بالا گرفت که رگ‌های کشیده گردنش نمایان شد.

«حالِ کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در انسان تشدید می‌کند. و من که بیمارم، بی‌دفاع‌تر از دیگران رو در رویش ایستاده‌ام.»


#گوستاو_یانوش
#گفتگو_با_کافکا

@asheghanehaye_fatima
عشق زخم‌هائی می‌زند که هیچ‌وقت درمان نمی‌پذیرد...


#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

@asheghanehaye_fatima
زنها حکمِ دام را دارند. همه‌جا در کمین نشسته‌اند تا ما را به محدودیت صرف گرفتار کنند. اگر به دلخواه گرفتارِ یکی از دام‌ها شویم، خطرشان از میان خواهد رفت. ولی اگر، بر اثرِ عادت، بر این خطر غلبه کنیم، دام‌ها دوباره دهان باز خواند کرد.


#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

@asheghanehaye_fatima
IX (Conciliation)
Reflection Nebula
می توانم خیلی ساده بهانه بتراشم و بگویم حال مزاجی ام خوب نیست. ولی متاسفانه چنین چیزی در بین نیست. فقط هر وقت چیزی مسحورم می کند، نوعی خستگی و خلاء مرگبار بر من چیره می شود. شاید تخیل ندارم. اشیا به نوسان می افتند و محو می شوند. آنچه می ماند زندان بی رنگ و بی تسکین من است.

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش


@asheghanehaye_fatima
📌

عشق زخم‌هائی می‌زند که هیچ‌وقت درمان نمی‌پذیرد...


#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



وقتی کسی حرفی نمی‌فهمد،
مضحک نیست،
تنهاست،
بیچاره است،
متروک است.

#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش
عشق زخم‌هائی می‌زند که هیچ‌وقت درمان نمی‌پذیرد...


#گفتگو_با_کافکا
#گوستاو_یانوش

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima

کافکا با لحنی گله‌آمیز گفت: «شما شوخی می‌کنید. ولی من جدی گفتم. خوشبختی با تملک به دست نمی‌آید. خوشبختی به‌ دید شخص بستگی دارد. منظورم این‌ است که آدم خوشبخت، طرف تاریک واقعیت را نمی‌بیند. هیاهوی زندگی‌اش صدای موریانه‌ی مرگ را که وجودش را می‌جَوَد، می‌پوشاند. خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم. این است که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن. مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد: حال کرم‌های وجود مبارک‌تان چطور است؟‌- یا علفی از علف دیگر بپرسد: از پژمردن خود راضی هستید؟ حال پوسیدگی مبارک‌تان چطور است؟ - خوب، چه می‌گوئید؟»

بی‌اختیار گفتم: «چندش‌آور است.»

کافکا گفت: «می‌بینید؟» و چانه‌اش را به حدی بالا گرفت که رگ‌های کشیده گردنش نمایان شد.

«حالِ کسی را پرسیدن، آگاهی از مرگ را در انسان تشدید می‌کند. و من که بیمارم، بی‌دفاع‌تر از دیگران رو در رویش ایستاده‌ام.»


#گوستاو_یانوش
#گفتگو_با_کافکا