ترانهسرا:
#ایرج_جنتی_عطاییآهنگساز:
#سیاوش_قمیشیخواننده:
#ابراهیم_حامدی (
#ابی)
توی تنهاییِ یک دشت بزرگ
که مثلِ غربتِ شب بیانتهاست
یه درختِ تنسیاه و سربلند
آخرین درختِ سبز سرپاست
رو تنش زخمه ولی زخم تبر
نه یه قلب تیرخورده نه یه اسم
شاخههاش پُر از پرِ پرندههاست
کندوی پاک دخیله و طلسم
چه پرندهها که تو جادهی کوچ
مهمون سفرهی سبز اون شدن
چه مسافرا که زیر چتر اون
به تن خستگیشون تبر زدن
تا یه روز تو اومدی بیخستگی
با یه خورجین قدیمیِ قشنگ
با تو نه سبزه نه آینه و نه آب
یه تبر بود با تو با اهرم سنگ
اون درخت سربلند پرغرور
که سرش داره به خورشید میرسه منم
اون درخت تنسپرده به تبر
که واسه پرندهها دلواپسه منم
من صدای سبزِ خاکِ سربیام
صدایی که خنجرش رو به خداست
صدایی که توی بُهت شب دشت
نعرهای نیست ولی اوج یک صداست
رقص دست نرمت ای تبربهدست
با هجوم تبر گشنه و سخت
آخرین تصویر تلخ بودنه
توی ذهنِ سبزِ آخرین درخت
حالا تو شمارش ثانیههام
کوبههای بیامونه تبره
تبری که دشمنه همیشهی
این درخت محکم و تناوره
من به فکر خستگیهای پر پرندههام
تو بزن، تبر بزن
من به فکر غربت مسافرام
آخرین ضربه رو محکمتر بزن...
#ایرج_جنتی_عطایی @asheghanehaye_fatima