🌷 حسین جانم ...
🍃زیر باران ... در شبِ مهتاب ، حس کردم تو را
مثل حسّ نوکریِ ناب ، حس کردم تو را
ماهیِ دریای اشکم ، صیدِ عشق تو شدم
چونکه در ماهیت قلّاب ، حس کردم تو را
نوکرانه دوستت دارم ... چرا که روز
و شب ...
بارها "ای حضرت ارباب" ، حس کردم تو را
تا زمین خوردم صدایت کردم
و زود آمدی
تا که گفتم "نوکرت دریاب" حس کردم تو را
مشقهای کودکی ام ، مشق عشقت بوده است
تا نوشتم لفظِ "آقا" ... "آب" ... حس کردم تو را
بالشم از اشکهایم بارها شد خیسِ خیسِ
من نمیدانم ... ولی در خواب ، حس کردم تو را
هر محرّم نذری ات را خورده ام با بغضِ خود
در غذای داخل بشقاب ، حس کردم تو را
عطر مهر تربت اعلات ، مستم میکند
اینچنین هر روز ، در محراب ، حس کردم تو را
یادگار کربلا ... یک عکس ، بر دیوار هست
بارها در عکسِ بین قاب ، حس کردم تو را
#امیری_حسین_و_نعم_الامیر