■ بی قرار یار
🌷♧ از سال ۹۴که بحث حضور مستشاری و نظامی نیروهای ایرانی در سوریه جدی شد،توهم شروع کردی به این دروآن درزدن که هر طورشده از این رزق بی نصیب نمانی.
(زمان جنگ شل اومدم.گاهی از اعزام جامیموندم و باخودم میگفتم خب،عیب نداره اعزام بعدولی الان شرایط فرق کرده.سن وسالم بالارفته، اگه کوتاه بیام حتما از این جریان عقب میمونم.)
برای رفتن،چون نظامی نبودی دستت به جایی بند نمی شد،به هر کسی که فکر میکردی بتواند این گره کور راباز کند روانداختی.
بالأخره پس ازچند ماه بی قراری وچندبار خداحافظی تامرز اعزام رفتی و برگشتی تا در ۲۱بهمن ۹۴ به سوریه اعزام شدی!
🔴این اعزام نیز مایه آرامشت نشدتا ۵۰ روز در پدافندبودی وتحرکات خاصی نداشتی و این تو را راضی نمیکرد.
(اگه دشمن به محورهای دیگه حمله کنه چی؟
اونوقت اونا درگیرمیشن و ما همین طور بیکاریم!
دشمن به هرمحوری بزنه ،گردان احتیاط میره کمکش دیگه مگه نه؟)
برای خودت خواب دیده بودی که بروی توگردان احتیاط که هر جادرگیری شد،خودت رو بی چون و چرا برسونی وسط معرکه!
قضیه را با فرمانده محوردرمیان گذاشتی و او هم با یک نه بزرگ جوابت را داد.
اما تو بی تاب بودی اضطراب در نگاهت؛
نامه ای به فرمانده نوشتی و وقتی خواب بود آن را بالای سرش گذاشتی و رفتی.درد دلهایت بافرمانده ؛
●●●●●
( من از قافله جنگ و شهداش جامانده ام و از همسر و زندگی و بچه ها و شغلم گذشته ام و کلی سختی کشیده ام تا برای جنگیدن با دشمن خودم را برسانم اینجا.
راضی نباش این جا بمانم ، حلالم کن.)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹#ایام_چهارمین_سالگرد_شهید_مدافع_حرم_اسدالله_ابراهیمی#بزرگداشت_مقام_شهید_در_فضای_مجازی @asdollahabrahimi