چند شب پیش با رفقا رفته بودیم یه کم شب نشینی و خلاصه خوش گذشت و شب خوابیدیم
صبح که بیدار شدیم یکی از بچها داد میزد ای وااای چشام نمیبینه و اینا ما رفتیم سمتش ک حالشو خوب کنبم یهو اونی ک این بساط رو چیده بود داشت در میرفت ولی به موقع عمل کردیم و به پسره گفتیم داداش تو ۲۰ خورده ای ساله چشات نمیبنه چرا جو میده سر صبحی و دوباره خوابیدیم :)
#مرد_تنها
@arakstudentt