محسن صدر (صدرالاشراف) از مفاخر استان مرکزی
سید عطاالله مهاجرانی- ۱۰ دیماه ۱۴۰۱
تقسیمبندی روحانیت به تعبیر پرویز ثابتی به دو گروه «انقلابی یا افراطی» و «مسالمت جو و مصلحت اندیش»، در دیدگاه شاه هم دیده میشد. این نحوه نگاه و داوری بدیهی بود که در عمل هم، نشانههایی آشکار داشت. واقعیت این بود که شاه از نفوذ روحانیت بهویژه از نفوذ مرجع عام یا مرجعیت اعلی (به تعبیر حوزه علمیه نجف)، آیت الله العظمی سید حسین بروجردی واهمه و هراس داشت. طعم همراهی البته نارسا و تا نیمهراه سیدابوالقاسم کاشانی را با مصدق دیده بود. بعد از انجام کودتا، با حمات آمریکا و انگلیس، به فرماندهی ژنرال فضل الله زاهدی، شاه احساس قدرت و پشتیبانی میکرد. گمان میکرد، اکنون که پشتیبانی سیاسی و نظامی و نیز مالی این کشورها را دارد، چنان که آمریکا بعد از کودتا ۲۰۰ میلیون دلار، البته با بهره سنگین به شاه وام داد تا اسلحه آمریکایی بخرد.
با چنین احساس قدرتی که آمریکا و انگلیس را پشت سرش احساس می کرد. تصميم گرفت ضرب شستی نشان دهد و نشانی از اقتدار خود را به رخ بکشاند. به روایت ابوالحسن بنی صدر( ۱۳۱۲- ۱۴۰۰) سید محسن صدرالاشراف (۱۲۵۰-۱۳۴۱) که سابقا از خرداد ۱۳۲۴ تا مهر ۱۳۲۴
#نخستوزير بود، و از سال ۱۳۳۶ تا ۱۳۴۰
#ریيس_سنا بود. پیرمردی دانا و سردوگرم چشیده بود. شاه، صدرالاشراف را به همراه قائم مقام رفیع - که رضاشاه او را بهعنوان مربی محمدرضاشاه در دوره کودکی و نوجوانی او، انتخاب کرده بود،- به قم میفرستد تا پیام تهدیدآمیز شاه را برای آیتالله بروجردی ببرند.
در بین راه صدرالاشراف به قائم مقام رفیع می گوید، مصلحت نیست ما دو تا پیرمرد برویم و چنین پیام تهدید آمیزی ببریم و بین شاه و آیت الله بروجردی را به هم بزنیم. قائم مقام رفیع می گوید هر طور شما صلاح می دانید شما پیام را برسانید. در ملاقات با آیت الله بروجردی صدرالاشراف می کوشد پیام را نرم کند و در لفافه بپیچاند. آیت الله بروجردی، به سرعت متوجه بین سطور یا لایه پنهان پیام می شود. برافروخته می شود و می گوید: «بروید به این پسرک فضول بگویید، حالا مرا تهدید می کنی، با دوخط فتوا تاج و تختش را برباد می دهم.» و مجلس را ترک می کند. هر چه اصرار می کنند، دیگر به اتاق باز نمی گردد.
در برگشت به تهران، صدرالاشراف و قائم مقام رفیع با هم مشورت می کنند، که چگونه و با چه زبانی می توانند پیام آیت الله بروجردی را برای شاه ببرند؟ شاه می پرسد: «چه شد؟» صدرالاشراف می گوید:
« بله سلام رساندند، برای طول عُمر اعلیحضرت دعا کردند….» شاه می گوید: « ایشان ۲۰۰ نفر پیرو دارد، دستور می دهم همه شان را بزنند!»
صدرالاشراف به شاه می گوید: « اینطور که امور اصلاح نمیشود شما میگویی طرفداران او ۲۰۰ نفرند و همه آنها را میزنی او هم گفت با دو سطر فتوا تخت و تاجت را به باد می دهد!» شاه می هراسد و می پرسد: « به ایشان گفتید من مقلد ایشان هستم!»
«بله آقا، گفتیم!»
« پس دو باره به قم بروید و از ایشان استمالت کنید.»
🔸سربلندایرانوایرانے
@arakologywww.arakology.com🔹آگاهے، سرآغاز خردمندے است.
https://www.instagram.com/p/B41oFh_AILv/?igshid=58exuc42nnzi*محسن صدر (صدرالاشراف) از مفاخر استان مرکزی است