اصفهان که از پیشرفت شهر تاریخی جی، پدید آمده است، اولین بار در سده چهارم هجری به گونه شهری یکپارچه درآمد. در زمان بویهیان، رکنالدوله در نیمه سده چهارم هجری بر اصفهان حکومت کرد و آنجا را آباد کرد و شخصیتهای علمی- سیاسی همانند ابن العمید، صاحب بن عباد، منطقی رازی؛ شاعر پارسی گوی عراق عجم، بدیع الزمان همدانی، ابوالفرج اصفهانی، ابی حیان توحیدی و ابوعلی مسکویه در آنجا ظهور میکنند. پس از بویهیان، طغرل سلجوقی در سال ۴۴۳ه پایتخت سلجوقیان را در اصفهان قرار میدهد. الب ارسلان، جانشین او، همچنان اصفهان را پایتخت قرار میدهد. ملکشاه سلجوقی، پس از او، بناهای متعددی در اصفهان برپا داشت. خواجه نظام الملک طوسی در اصفهان، مدرسه نظامیه بنا کرد. در این دوران، اصفهان خود را رقیب بغداد می داند. اصفهان در سال ۶۳۳ه به دست مغولان میافتد و آسیب فراوانی میبیند. ولی در زمان غازان خان، اصفهان آباد میشود. تیمور لنگ در ۷۸۹ه. در اصفهان، قتلعام راه میاندازد. در ۸۷۴ه. اوزون حسن آق قویونلو بر اصفهان، چیره میشود. در این زمان، اهالی ونیز، اصفهان را شهری بسیار وسیع در دشتی پرنعمت معرفی کردهاند. اوج شکوفایی اصفهان در دوران صفویه است. در سال ۱۰۰۶ه. شاه عباس کبیر (۹۹۶-۱۰۳۸ه.) پایتخت را، از قزوین به اصفهان منتقل ساخت. شاه عباس، میدان نقش جهان را احداث کرد، که به گفته شاردن یکی از زیباترین میدانهای جهان است. بدین گونه میبینیم که اصفهان و همچنین مناطق مرکزی ایران پس از سده چهارم هجری به بعد، به کانون بسیار مهم و اساسی علمی و اقتصادی و سیاسی تبدیل میشود و خود را در برابر نیروهای توانمند در ایران، نمایان میکند. به گونهای که اوج شعر فارسی در شیراز با سعدی و حافظ شیرازی است. و #شیواترین سبک شعری به نام مناطق مرکزی ایران، #عراقی نامگذاری میشود.
در این دوران است که مناطق مرکزی ایران نام جغرافیایی خود را، از الجبال، رها میکنند و یک نام فرهنگی سیاسی به خود میگیرند و آن هم عراق. ما اگر به خط سیر پایتخت در ایران از صفوی به این طرف بنگریم، میبینیم که این خط از مناطق شمال ایران به طرف مناطق مرکزی یعنی عراق عجم بوده است. از تبریز به قزوین که ثغر مسلمانان در سده اول هجری و پس از آن جزو عراق عجم شمرده می شده است و به اصفهان که ناف عراق عجم است و به شیراز، که به نظر بنده از لحاظ جغرافیای سیاسی، جزو عراق عجم است ولی از لحاظ تاریخی جزو عراق عجم شمرده نشده است. و سرانجام پایتخت در تهران پایبند میشود. تهران، همسایه ری است و ری بالاتفاق جزو عراق عجم است. و همچنین تهران در دامنه کوههای البرز که جزیی از مازندران است، قرار گرفته، پس تهران حدی است میان مناطق شمالی ایران و مناطق مرکزی آن. و این خود نشانگر آن است که عراق عجم سرانجام خود را در جغرافیای سیاسی ایران تثبیت کرد و همچنین مناطق شمالی ایران نفوذ سابق خود را بازیافت. پیشتر گفتیم که با اهمیت یافتن جغرافیای سیاسی مناطق مرکزی ایران، این مناطق نام فرهنگی سیاسی به خود گرفت. علت این تشبیه به دو دلیل است:
اول: کوفه، بصره و بغداد در سدههای اولیه تاریخ اسلامی، کانون گردآوری و شکوفایی ادبی، علمی و دینی بوده است و چون مناطق مرکزی ایران در سدههای پس از سده چهارم هجری، جانشین عراق در این شکوفایی میشوند، لذا بجا است، که این نام را داشته باشند. دوم: مناطق مرکزی ایران که گستره آن فارس و مناطق جنوبی ایران تا خلیج فارس است به طور کلی شباهتهای جغرافیایی با عراق دارد.
زمینهای هموار و دشت زیاد دارد.
بر ساحل دو رود بزرگ- زاینده رود و کارون- جای گرفته است
همچون عراق به سمت خلیج فارس گسترش دارد مناطق غربی و جنوبی ایران هممرز با عراق است. و بنده فکر میکنم که این نامگذاری را باید دارندگان توان جغرافی سیاسی در مناطق شمالی ایران به منطقه مرکزی ایران داده باشند. و میتواند تفسیر این مسأله بدین گونه باشد که دانشمندان و فقهای م سلمانان در سدههای اولیه هجرت در ایران فارسی زبان بودند و خاستگاه زبان فارسی مناطق مرکزی ایران است و این دانشمندان که اکثراً طبقه وزرا و دبیران را در دستگاههای حکومتی تشکیل میدادند، به آنها تاجیک با مفهوم دارنده فرهنگ عربی «یعنی فرهنگ اسلامی، میگفتند. و چون مناطق مرکزی ایران پس از سده چهارم دارای چهره علمی سیاسی مستقلی شد لذا به آن یک نام آشکارتر از لحاظ هویت اسلامی یعنی عراق که مرکز دولت اسلامی میبود، دادند.