سرقت؟ ادای احترام؟ یا زورگیری؟
سعدی:
به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
ز من بریدی و با هیچ کس نپیوستم
حافظ:
اگر چه خرمنِ عمرم غمِ تو داد به باد
به خاکِ پایِ عزیزت که عهد نشکستم
نظامی [در لیلی و مجنون]:
از زلف، بنفشه را دهد تاب
وز چهره، گُلِ شکفته را آب
حافظ:
تابِ بنفشه میدهد، طُرهی مشکسای تو
پردهی غنچه میدرد، خندهی دلگشای تو
عطار:
از عشوههای خلق، به حلقم رسید جان
نه عشوه میفروشم و نه عشوه میخرم
حافظ:
مقصد از این معامله بازار تیزی است
نه عشوه میفروشم و نه عشوه میخرم
ابیات فراوانی از این نوع، در واقع صدها مورد، در دیوان حافظ هست، که رد پای پیشینیانش را به شکل آشکاری در خود نشان میدهند. اینها را چه چیزی باید به حساب آورد؟ سرقت ادبی؟ ادای احترام به پیشینیان؟ کشتی گرفتن با پهلوانان زبانآور؟!
البته حتماً هستند کسانی که اینجور موارد را سرقت به حساب میآورند، اما شخصا اینجور ابیات حافظ را سرقت نمیدانم. تمام شاعرانی که رد پای آنها را در شعرهای حافظ میتوان دید، شاعران مشهوری در زمان حافظ بودند. کسانی مثل سعدی، مولوی، نظامی، عطار، خاقانی، سنایی، انوری، عطار، عراقی، امیرخسرو، خواجوی کرمانی ... خود حافظ هم، حتی از همان اوان جوانیاش، مشهورترین شاعر زمان خودش بود! بنابراین حتماً میدانسته است که همهی این کارهایی که با شعرهای دیگران میکند، به راحتی لو خواهد رفت. در واقع اگر هم قرار باشد محکومیتی برای حافظ در مورد اینجور ابیاتش صادر شود، بهتر است او را به «زورگیری» محکوم کنیم، نه به سرقت. چون واقعاُ هم آن ابیات را از صاحبانشان میگیرد و مال خودش میکند. یا مال خودش هم میکند. با دیگران کاری ندارم. اما شخصاً معتقدم اینجور کارهای حافظ با شعرهای پیشنیان خود ادای احترامی به آنها هم هست. همچنین هماوردی کردن و کشتی گرفتن با آنها. ظاهراً آدم شیطان و شوخطبیعی هم بوده است.
در واقع این کاری که حافظ کرده است، بسیاری از بزرگانِ زبانهای دیگر هم کردهاند. نمونهاش تی اس الیوت، مخصوصاً در زمین هرز، و جیمز جویس، مخصوصاً در فینگانزویک. و اصیلترین شاعری که میشناسم، آرتور رمبو است. مخصوصاً در فصلی در دوزخش. او علیه همهی مقررات، قوانین و قواعد اخلاقی عصیان کرد، اما ظاهراً هیچ شاعری را آنقدر آدم حساب نکرد که تأثیری ازش بپذیرد. حالِ چمنی را دارم / وانهاده به دست فراموشی / که بلند میشود، گل میدهد / با چمچمها و کندرهایش / چمنی که در دست مگسهای کثیف / با وزوزهای بیرحم است [آرتور رمبو / فصلی در دوزخ]...
عباس پژمان
۲۰ مهر ۱۴۰۳
@apjmn