قرنها فکر میکردند معلولانی مثل من قربانی نفرین الهی هستند. خب، فکر میکنم ممکن باشد که کسی را آن بالا ناراحت کرده باشم ولی ترجیح میدهم فکر کنم همه چیز را میتوان بهنحوی دیگر توضیح داد؛ با قوانین طبیعت. اگر مثل من به علم باور داشته باشید، باور دارید که همیشه از قوانین خاصی تبعیت میشود. اگر دوست دارید، میتوانید بگویید این قوانین ساخته خدا هستند، اما این بیشتر تعریف خدا است، نه اثبات وجود او. حدود سیصد سال قبل از میلاد، فیلسوفی بهنام آریستارخوس زندگی میکرد که شیفتۀ گرفتگیها بود، بهخصوص ماهگرفتگی. آنقدر شجاع بود که بپرسد خسوفها کار خدایان است یا نه؟ آریستارخوس واقعاً دانشمندی پیشرو بود. او سماوات را بهدقت مطالعه کرد و به نتیجهگیری جسورانهای رسید: متوجه شد که خسوف در واقع سایۀ زمین است که از روی ماه عبور میکند و واقعهای الهی نیست. این کشف او را آزاد کرد و توانست متوجه شود که بالای سرش واقعاً چه اتفاقاتی میافتد و نمودارهایی کشید که رابطۀ حقیقی بین خورشید و زمین و ماه را نشان میداد. سپس به نتایج شگفتانگیزتری هم رسید. متوجه شد که خلاف تصور همگان، زمین مرکز عالم نیست بلکه دور خورشید میچرخد. در واقع، درک این آرایش، همۀ گرفتگیها را توضیح میدهد. وقتی سایۀ ماه روی زمین بیفتد، خورشیدگرفتگی است و وقتی زمین بر ماه سایه بیندازد، ماهگرفتگی. اما آریستارخوس از این هم جلوتر رفت. اشاره کرد که ستارگان بر خالف باور معاصرانش، درزهایی در کف بهشت نیستند، بلکه خورشیدهای دیگری هستند مثل خورشید ما، اما بسیار دور. این اکتشاف بدون شک بسیار اعجابآور بوده. عالم دستگاهی است تحت حاکمیت اصول یا قوانینی که ذهن بشر میتواند درک کند.