چهاردهم مرداد 1310، جلال ستاری وارد هشتاد و نهمین سال عمر پربار و بینظیر خود میشود. ستاری اسطورهشناس، پژوهشگر، نویسنده و مترجم برجسته ایران و افزون و مهمتر از همه، انسانی بزرگ به معنای حقیقی، انسانی برجسته و الگویی اخلاقی برای همه کسانی است که هنوز نمیدانند از میان راههای پیچیدهای که زندگی در پیش پایشان گذاشته، کدام یک را باید انتخاب کنند. ستاری در رشت و در خانوادهای متوسط که لزوما نه از ثروت و رفاه بالایی برخوردار بود و نه از محیطی چندان فرهنگی، زاده شد. رشت، البته در آن روزگار همچون امروز یکی از پهنههای ارزشمند نویسندگان و هنرمندان و انسانهای فرهیخته ایران بود و هست. اما ستاری تنها به همت خود و عشقی که به فرهنگ داشت توانست به جایی برسد که امروز رسیده است: به جایی که با تغییر الگوها و با سبکهای زندگی و ارزشی شاید برای بسیاری دیگر چندان چشمگیر نباشد: او یک زندگی ساده را با همسر مهربانش لاله تقیان دور از آشوب و آلودگیهای فکری و زیستی شهر، میگذراند: خانهای کوچک و آکنده از کتاب، از یادگارهای ایام و هدایای دوستان هنرمند و همه دوستدارانش که سالها و سالها در کنارش بودند و امروز هرچند به دلیل نفرین کرونا نمیتوانند آنگونه که شایسته و به جا است تولدش را همراهش باشند، اما حتی لحظهای او را از ذهن خود دور نمیکنند. وجود ستاری، و بیش از نود اثر تالیف و ترجمه و صدها مقاله از او، فرهنگ ایران را غنیتر کرده است و نعمتی به شمار میآید که در این روزگار باید لحظه به لحظهاش را قدر دانست.
آشنایی من با جلال ستاری به شاید بیست و پنج سال پیش میرسد: تازه به ایران آمده بودم و هنوز خام بودن ِ جوانی را در خود داشتم و احساس میکردم که «نقد» وسیلهای است برای آنکه «خودی نشان بدهم». هم از این رو بر یکی از کتابهای او («در بی دولتی فرهنگ») نقدی نوشتم و به انتشار رساندم که هرچند در بالاترین حد از ادب و احترام بود، خُردهگیریهایی گاه بیمعنا را در خود در نگاه تاریخی او در بر داشت. اما در همان شماره مجلهای که این نقد به انتشار رسیده بود، در کمال شگفتی پاسخ وی را نیز خواندم: پاسخی به شدت فروتنانه و حتی تشویق و ترغیب من به یاری رساندن در نوشتن «تاریخ فرهنگی ایران». با خواندن این پاسخ پرمایه و خالی از هرگونه ادعا اما آکنده از فروتنی، با وجودی که هنوز ستاری را ندیده بودم، در خود احساس شرمساری کردم و دوست داشتم زودتر او را ببینم و از اینکه چنین از سر جوانی و بیعقلی چیزهایی را که به ذهنم رسیده بود شاید به پشتوانه تحصیلات و خواندن چند کتاب، مطرح کرده بودم، از او پوزش بخواهم. اما نوشته او نه در پی پوزش، بلکه در استقبال از «نقد» واقعی بود یعنی اینکه کاری بکنم که به اهداف او در رشد فرهنگ ایران یاری رسانده شود و نه آنکه با ایراد گرفتن بر آنچه او کرده، این وظیفه را از شانه خود بردارم. او به من آموخت که «نقد» یعنی چه؟ و چرا جامعهای مثل جامعه ما که در آن ما عادت کردهایم به اسم «نقد» یا مرید و مرادی بکنیم و یا «مچگیری» و خودنمایی ما را به بن بستی می کشاند، که کشانده.
سایهای پربار و فروتن بر سر ما!
به مناسبت هشتاد و نهمین زادروز تولد
#جلال_ستاری /
#فرارو /
#ناصر_فکوهی / 14 مرداد 1399
عکس: جلال ستاری در جوانی
لینک مستقیم به متن کامل در کانال تلگرام نوشته های ناصر فکوهی
https://t.me/nasserfakouhi/12250متن کامل در فایل پیوست
جلال ستاری عضو شورایعالی انسانشناسی و فرهنگ است