_باید امشب تنبیه بشی مارال ، بلای به سرت میارم ، که تا عمر داری امشب رو فراموش نکنی .
از او ترسیدم . میدونستم اگر چیزی رو میگفت دیگه راه فرار از آن رو نداشتم
_مگه تو تاوان تجاوز به خواهرم نبودی . امشب باید همون رو تجربه کنی .
پشتم به دیوار خورد
_خواهش میکنم حامی
بهم مهلت صحبت نداد . از لبم بوسه ی خشنی گرفت و دامنم رو بالا داد و دستش محکم.....
https://t.center/+7H7FzA78KJ40M2Nk
رمان بزرگسال ، و عاشقانه ، زیر ۱۸ سال عضو نشن . رمان اول .
محکم رونم رو چنگ زد .
_داری دیوونم میکنی .
_مگه چیکار کردم ، آمین ؟
فکر نمی کردم پسر مذهبی میلانی ها آنقدر حشری باشه . که با دیدن پاهام به این حال بیافته .
_ کاری میکنی که اختلاف سنی زیاد مون رو نادیده بگیرم و امشب تلافی اینهمه دلبری رو پس بدی .
اومدم فرار کنم .
که با کشیدن حوله ام ، بازش کرد و روی زمین افتاد . حالا لخت جلوی او بودم .
به سمتم حمله ور شد و با گرفتن سینه های سفیدم شروع کرد.
https://t.center/+nhOx6xStzqJhNTE0
رمان دوم