خیلی وقته دنبال یه رمان عاشقانه جذاب و خاص میگردی؟
بیا اینجا👇👇👇👇https://t.center/+XpKBlZwSf8AwZWE0
وقتی رمانش رو میخونی خودت رو اونجا حس میکنی!
هر کی خونده عاشقش شده😍
قسمتی از رمان #ثریا
👇👇👇👇👇👇👇👇
انقدر سوپرایز قشنگی بود که کاملا احساساتی شدم و چیزی نمیگفتم...
ثریا گل رو داد دستمو و شمع روی کیک رو روشن کرد و وارد پذیرایی شد و گذاشت روی مبل جلو مبلی...
اومد سمتم و دستمو گرفت و گفت: کمال جان نمیایی؟
بی هوا بغلش کردم و محکم تو بغلم فشردمش گفتم: ثریا عاشقتم دختر... واقعا سوپرایز شدم... مرسی خیلی مرسی...
خندید و خواست چیزی بگه لبامو گذاشتم رو لباش... چند لحظه بعد از هم جدا شدیم ولی من احساس نیاز شدید داشتم و انگار ثریا هم دست کمی ازم نداشت... دستشو گرفتم و رفتیم سمت اتاق خواب... پالتو و شالش رو درآوردم... بغلش کردم و روی تخت خوابوندمش...
همینطور که لباشو میبوسیدم آروم آروم دکمه های پیرهنم رو باز کرد و با دستاش بدنم رو لمس کرد... منم تیشرتش رو درآوردم و شروع به لمس و بوس کردن تنش کردم... جفتمون هم کاملا د*ا*غ و آماده رابطه بودیم ولی من نمیخواستم بیشتر از این پیش برم... میترسیدم بعدا ثریا از کارش پشیمون بشه و دلخوری پیش بیاد...
بدنش انقدر بی نقص و جذاب بود که نمیتونستم زیاد طاقت بیارم...
کنارش دراز کشیدم و گفتم: حالا که از این لب ها و تن خوشمزه نصیبم شده! نوبت چی رسیده؟
با چشمای خمارش نگاهم کرد و گفت: چی؟
گونه هاش سرخ شده بود و میدونستم داره خجالت میکشه... بوسش کردم و...
نویسنده این رمان، قلم توانایی داره و دوتا رمان دیگه به اسم های #دامون و #شاهو تو کانالش هست که میتونی یکجا بخونی!
مطمئن باش عاشق قلمش میشی🥰https://t.center/+XpKBlZwSf8AwZWE0