خودکشی را هم زیبندهی انسان نمیدانست چرا که میپنداشت برای مردن همیشه فرصت هست و هرکس از پایان دادن به آن بر میآید. این زندگی است که فرصتی استثنائی برای انسان فراهم میکند تا به آنچه که شایستهاش هست برسد؛ راهی دشوار که فقط گروه کمی موفق میشوند آن را درست به پایان برسانند. - صفحه صد و هشتاد و نه.
همیشه میگفت که دربارهی کارهایی که از اختیار ما خارج است غصه خوردن دردی را دوا نمیکند و بهتر است به جای آن به کارهایی که از پسش بر میآییم توجه کنیم. - صفحه صد و هشتاد و دو.
او میدانست ترس از مرگ از خود مرگ هراسناکتر است. وقتی در آستانه مرگ هستی آن را میپذیری اما اگر از تو دور باشد بیشتر نگرانی که مبادا به سراغت بیاید. - صفحه صد و ده.
با خود فکر میکرد انگار راز حیات در همین مقابله کردنها و به پیش رفتنهاست چون پارویی که به آب زخم میزند و قایق را به پیش میراند. زندگیاش آنقدر فراز و فرود داشت که مجال سیر زیباییها را از او گرفته بود. - صفحه چهل و چهار.
حکومت پیش از هر زمان دیگری در واهمه است. برای همین بیشتر از آنکه نگران سرحدات مرزهایش با رومیان و اعراب باشد نگران سخنهایی است که در دهان مردم میچرخد. - صفحه بیست و هشت.