روانشناس شناسی!!!
بالاخره شغل مورد علاقهام را پیدا کردم. تصمیم گرفتم روانشناس شوم چون این شغل نسبت به باقی مشاغل کلی آپشن دارد.
مثلا هرروز مینشینی روی صندلی و روزی چند داستان، به صورت زنده با کیفیت اچ دی میبینی. سر پیری هم هزارتا خاطره داری که برای نوههات تعریف کنی!
از هرکه خوشت بیاید که هیچ، اما اگر با کسی حال نکنی یک پارانوییدی، چیزی میبندی بهش! طرف هم مجبور است سرتکان بدهد و بگوید شما درست می فرمایید!
موقع عروسی بچههات اگر از دختره و پسره خوشت نیاید یک تست شخصیت میگیری و چهارتا اصطلاحی که هیچکس نمیشناسد ردیف میکنی و تمام!
روانشناس باشی بلدی حرف اشتباهی که زدی را بندازی گردن طرف مقابل! نهایت یک خطای شناختی بهش نسبت میدهی!
و طرف میماند توی آمپاس و هزار فکر و خیال میآید توی سرش که عجب دیوانه ای شدم!
روانشناسها مثل مامانها میمانند! اصلا و ابدا نمیتوانید چیزی را از آنها مخفی کنید! چون بلدند جوری میانبر بزنند که بیوفتید گوشهٔ رینگ و به گناهان پدر جدتان هم اعتراف کنید!
روانشناسها یک تکنیکی دارند که مثل چایی نبات، برای هر دردی میتوانی تجویزش کنی! اسم این تکنیک « پذیرش » است. هرجا که درمانی پاسخ نداد و نتوانستی راه حلی برای گذشتهٔ مزخرفش پیدا کند پذیرش میآید وسط. یک چیزی تو مایههای « همینی که هست » خودمان! اگر این بدبختی را پذیرفتی که هیچ. اما اگر نپذیرفتی بازهم هیچ! همینی هست که هست!
خلاصه که روانشناس تنها آدمی است که از هر کسی ایراد اخلاقی بگیرد، طرف نه تنها ناراحت نمیشود؛ کلی هم تشکر میکند و میرود که خودش را اصلاح کند.
البته هر شغلی سختیهای خودش را هم دارد.
سختترین قسمت مشاوره جلب اعتماد است! فکر کن یک نفر از دوست و آشنا زخم خورده؛ حالا نشسته روبروت و به چشم عامل بدبختیهاش به تو نگاه میکند. خیلی باید خودت را کنترل کنی تا چک اول را مهمانش نکنی!
از ویترین بودن صندلی روانشناسها هم خوشم نمیآید! تمام رفتارهات زیر ذرهبین است. یک لیوان نسکافه با بیسکویت نمیتوانی بخوری، چه برسد به اینکه دست از پا خطا کنی! کوچکترین قضاوت اشتباهی، زبان بدن غلطی، حتی سکوت بیش از حد، حال طرف را بدتر میکند. آنوقت باید جواب ننه بابایش را بدهی!
خداوکیلی هیچی سختتر از این نیست چیزی به نظرت مسخره و مضحک بیاید، بعد تو وانمود کنی همچنان داری با حوصله گوش میدهی!
من اگر باشم از خنده پخش میشوم وسط زمین!
من اگر روانشناس شوم هیچ وقت شمارهام را به مراجعم نمیدهم! فکر کن شب رفتی بخوابی، طرف پیام داده دلم می خواهد بمیرم! من باشم یک « زودتر » میگویم؛ کمی به چپ چرخیده، بالش را جابجا میکنم و میخوابم.
هیچوقت هم سراغ زوجدرمانی نمیروم.چون به دردسرش نمیارزد. طرف این را بگیری آن یکی ناراحت میشود. از رفتار او دفاع کنی به این یکی بر میخورد. هی هم میخواهند تهمت بزنند که با طرف مقابل تبانی کردی! نمیارزد!
خیلی همت کنم یاوهگوییهای یک زن بلندپرواز را بشنوم و دری وریهای یک مرد شکاک را نسبت به محیط کارش گوش کنم. بعد هم درب و داغون بروم خانه، که اطرافیان بگویند تو اگر خیلی آدمی زندگی خودت را درست کن!
قسم میخورم هر روانشناسی لااقل یکبار از زبان دوست و آشنا این جمله را شنیده!
همهی اینها به کنار! فکر کن خودت قسط مطبت عقب افتاده. شوهرت خبر داده چتر خواهرش پهن شده وسط زندگیات، اعصاب خودت خط خطی است، بعد یکی بیاید ور دلت بشیند و هی از بدبختیهایش بگوید!
خداوکیلی خیلی هنر میخواهد روانی نشوی.
اصلا حالا که فکر میکنم من آدم این کار نیستم. همین ادامه رمان خودمان را مینویسیم و ته تهش توی سروکله ناشر میزنیم!
✍م. رمضان خانی
#هر_روزتان_روز_روانشناس😇