View in Telegram
ناگهان یک درخت راه افتاد به سرش زد که دشت را ببرد دشت می رفت و آهوانه ترین شکل آهو نرفت همراهش خالکوبی ست روی سینه ی دشت سم آهو که رفته بود و نرفت دشت زل زد به سوگواری خود _ سم آهوست در چراگاهش _ در خم پلک کشته ی سهراب بسته لیلا به شاخ آهو ... آه! زهرة القند را بپاشم اگر آسمان می گریزد از ماهش* هی ! تو ! بهرام اردبیلی ! های... پاتو از شعر من بکش بیرون اشک از هر کجام می ریزه یه درختم که مونده تو بارون هی ! تو ! بهرام اردبیلی ! های... کو قبیله ت ؟ کجاس اونجا که عشق یعنی شعور ضمنی آب ؟ عشق وهم شراب توو تاکه* آه! بهرام ! واقعا لیلا مژگانی دراز مدت داشت ؟ مثلا از چه ساعتی تا کِی از تماشات چشم برمی داشت ؟ * دِ بگو‌ اون گلی که پنج پرک در حوالی هفت پرچم داشت زهرِ هفت تا زبون دور و برش هیچ ربطی به حال « مریم» داشت؟*    حال من که شراب می کنمش تا به مستیت باز ادامه بدی شیشه ی عمرمو به آب بده که به ساحل دوباره نامه بدی که به این زندگی جنازه بدی که به مستیت جون تازه بدی که به مستیت باز ادامه بدی ... حال و روز منو نمی بینی ؟ چن دفه باید اینو گفت به تو ؟ یه درختم که مونده توو بارون فال سعدی بگیر و بعد برو ... موی لیلاست بافه ی‌ کفنم پس نگاهم کن و بمیرانم...* برو بهرام ! این زن آشفته س بذا سعدی بخونم امشبه رو «هر که بی دوست می‌برد خوابش همچنان صبر هست و پایابش خواب از آن چشم چشم نتوان داشت که ز سر برگذشت سیلابش» حال من را نپرس دیوانه «نه به خود می‌رود گرفته عشق دیگری می‌برد به قلابش» من برایت‌چقدر گریه کنم؟ «سعدیا گوسفند قربانی به که نالد ز دست قصابش؟» بگو‌به حضرت سعدی بیا که گریه کنیم نپرس از دل من که خراب و داغون است « از او بپرس که انگشتهاش در خون است که اندرون جراحت رسیدگان چون است؟» سر من روی شانه ی سعدی دستهایش‌ خزیده در مویم گریه‌ کردیم و عشق با بهرام برد من را به دشت آهویم پ.ن: ستاره ها وام هایی از بهرام اردبیلی ست گیومه ها تضمین هایی به سعدی
Telegram Center
Telegram Center
Channel