به نام خداوند رنگین کمان
☝☝☝☝☝☝☝☝☝به رفیق شفیق و یار دبستانی ام استاد غلامرضا نظری
قبل از انقلاب جفتمان در دبیرستان امیرکبیر درس می خواندیم غلامرضا در رشته اقتصاد و من در رشته علوم تجربی !
کلاس ما ۱۲ نفر بودیم و کلاس غلامرضا کلاس شلوغی بود هر ساعت از جلوی کلاس غلامرضا رد می شدم کنار پنجره در نیمکت جلو می نشست تا چشمش به من می افتاد با دست عشق اللهی به من می فرستاد کنارش مرحوم رضا عسکری می نشست عسکری اولین شهید انقلاب در تربت حیدریه بود که آرامستان شیرین را به پاس فداکاریش به نام عسکری نامگذاری کردند .استاد ادبیات همه مان آقای مصطفی روحانی بود که واقعا ادیب بود او مبارزی خستگی ناپذیر بود و ناظم دبیرستان هم بود
آقا مصطفی ما را در سال ۵۵ با ادبیات سیاست در کلاسهایش آشنا کرد هنوز دکتر شریعتی زنده بود که ایشان جزوات حسینیه ارشاد را که سخنرانیهای شریعتی بود برای ما تدریس می کرد روزی هم نیروههای امنیتی در همان زمان به حلقه فکری ما حمله کرد و عذر ما را از آن دبیرستان خواستند یک روز با دوست عزیزم دیگر مان عباس کرمانی از ساعت ۸ صبح با غلامرضا حرفهایمان گل انداخت در پارک ملت ،وقتی به خودمان آمدیم دیدیم نزدیک غروب است از قبر کهنه تا مسجد آدینه سخن گفتیم
سقوط سلسله اموی را بقدر زیبا بیان می کرد که حظ وافر می بردی ،مثلا می گفت
سلسله ای که با پیامبر و علی و حسن و حسین جنگید در یکی از جنگهایش مروان آخرین امیر آن کنار تپه ای با لشگرش اتراق کرده بود تا دمی بیاساید رفت پشت تپه تا رفع حاجت کند وقتی برگشت دید لشکرش به اسیری گرفتار شده و سرداران عباسی رقص شادمانه می کنند مروان گفت :
نمی دانستم که امویان استحکامش به ادراری بند بود .
غلامرضا در بیان تاریخ صادق بود و این صداقت را با شجاعت می گفت !
دو سه ماه پیش شماره دکتر زیبا کلام را از من خواست به ایشان دادم هر شب می گفت
احمدی جان من را به اقیانوس وصل کردی
قرار گذشته بود کتاب آینده اش را مقدمه اش بدهد دکتر زیبا کلام بنویسد
ناگهان هنگام تدریس از کلاس می زد بیرون و به من زنگ می زد احمدی جان ادامه این شعر شاملو یا اخوان را بگو که یکی از من سئوال کرده است
همین ماه پیش به من زنگ زد فکر کنم استاد شبان پهلویش بود در مورد گروه سبعه و ربعه سئوالی کرد و من توضیح دادم خاطره ای از علی اکبرخان دهخدا تعریف کردم زد زیر گریه و با صدای بلند گریه می کرد استاد شبان را گواه می گیرم گفت
همین امشب برایم بنویس و بفرست انگار عجله داشت باید می رفت بی معرفت فهمیده بود و به ما نمی گفت که رفتنی است ما را داغ بر دل تنها گذاشت یاد این شعر شهریار افتادم که
شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر
این سفر راه قیامت می روی تنها چرا
شنیدم عده ای کوتاه فکر نگذاشتند پیکر عزیزش را در قطعه مشاهیر دفن کنند
این خصلت مشاهیر ایران است که غریبانه دفن میشوند
امام رضا غریب دفن شد
فردوسی در باغ خودش اجازه نداد پیشنماز گورکانی که بر جنازه اش حتی نماز بخوانند ودر قبرستان شهر دفن شود که فردوسی از فردوس برین در خوابش آمد که من را به دو بیت بخشیدند
جهان را بلندی و پستی تویی
همه نیستند آنچه هستی تویی
یا
به بینندگان آفریننده را
نبینی مرجان دو بیننده را
یا خواجه شمس الدین محمد حافظ را اجازه دفن یا نماز میت در قبرستان عمومی شیراز نمی دادند تفعلی بر دیوانش زدند این بیت آمد
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت
تربت حیدریه در این مقطع تاریخی توسط افراد غیر تربتی اداره میشود بقول اخوان
دست بردار از این در وطن خویش غریب
نه شورا ،نه شهردار نه...دیگر ادارجات هیچکدام تربتی نیستند برای همین هم دنبال مطامع خودشان هستند
کتاب جمهوری رضاخانی نوشته نظری عزیز امسال در نمایشگاه کتاب درخشید دریغ و درد از این شورای شهر و شهردار و اداره ارشاد ،که یک تشکر خشک وخالی از این عزیز بکند
و از قدیم هم همین بوده مثلا
عبدالحسین نوشین پدر تئاتر ایران از تربت بود و در مسکو فوت کرد
آخوند ملا عباس در مشهد فرزند برومندش آشیخ حسینعلی راشد تربتی در تهران غریب دفنند
سناتور عماد تربتی در تهران
محمدجواد تربتی در تهران
صدرالعلمای تربتی در تهران
بگذارید استاد نظری در بین مردمی دفن شود که یک عمر با صداقت تاریخ را برایشان نقالی کرد
یار دبستانی ام امشب دلم هوایت را کرده است هر دم منتظر زنگ تلفنت هستم بد مصب زنگ نمی خورد
چو ازین کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها به باران
برسان سلام مارا
احمدی مهنه در سوگت به سووشون نشسته است.
مشهد . ۸ابان ۱۴۰۲
احمدی مهنه
https://t.center/Anjoman_senfi_farhangian_kh_sh