فرق مشکل و واقعیت؟
امیر دبیری مهرتعارف نکنیم زندگی یعنی وجود مشکل . اما مشکل در درون خود ویژگی «استعداد حل شدگی» دارد. یعنی شکلی که «مانع» است اما قابلیت « راه» شدن دارد. این فرایند با عقلانیت آغاز و با دانش و مهارت پیشرفت می کند و به تجربه موفق تبدیل می شود و فردی که از مشکل عبور می کند احساس موفقیت و رضایت می کند.
اما واقعیت آن چیزی است که تغییر آن خارج از توان استفهامی و ادراکی یا تغییر عینی و عملی آن است . در اینجا نیز عقلانیت نقطه عزیمت است اما نه با جنگ و مجادله و تلاش بیهوده بلکه با پذیرش واقعیت و کنار آمدن با آن
شاید اگر چنین تفکیکی از دو مفهومپر بسامد و پر کاربرد در زندگی داشته باشیم وقت و انرژی مان را صرف رفع مشکلات می کنیم نه تغییر واقعیات. بسیاری از رنج ها و ناکامی ها ناشی ازجنگ با واقعیات غیر قابل تغییر است . مجبور یا مختار بودن ما هم در این فضا قابل درک است در حل مشکلات مختاریم اما در پذیرش واقعیات مجبور . مسوولیت ما هم در حوزه ممکنات است نه موجودات . برای درک این معنا صدها مثال می توان زد .
برای مثال ترافیک در شهرهای بزرگ یک واقعیت است که باید آن را پذیرفت اما اگر امکان تردد سهل تر و در زمان مناسب تر داشته باشیم آن را به یک مشکل تبدیل کردیم ترافیک برای مدیران شهری مشکل است اما برای شهروندان یک واقعیت .
مرگ یک واقعیت است اما بیماری مشکل
کمیابی واقعیت است اما فقر مشکل
ناخودآگاه در سامانه روان انسانها یک واقعیت است اما روان پریشی یک مشکل
جرم و تخلف و بزه کاری یک واقعیت است اما افزایش یا کاهش آن یک مشکل
تعارض منافع یک واقعیت است اما جنگ و ستیز در زندگی اجتماعی وبین المللی یک مشکل
و …
درسیاست ها هم مصداق ها فراوان است و تدبیر سیاسی قدرت تفکیک اینهاست
به این تفاوتها بیندیشیم زندگی اصیل در درک این تفاوت هاست