View in Telegram
📍کتاب خوانی‌های مهندس بازرگان در ماشین📍 پدرتان هم نویسنده بود، هیچ‌وقت کتاب‌های پدرتان را در نوجوانی و جوانی خواندید؟ راستش نه. برای سن من جذاب نبود و من هم انگیزه‌ای برای خواندن‌شان نداشتم. درواقع من آن جهان را خیلی جدی می‌دیدم و نمی‌خواستم سمتش بروم و برایم کشش و جذابیتی نداشت. چند سال بعد از انقلاب بود که علاقه‌مند شدم و کتاب‌های پدرم را خواندم. وقتی انقلاب شد من حدوداً پانزده ساله بودم و برای مدت کوتاهی من هم تبدیل به آدمی سیاسی شدم.  یک‌باره دگردیسی پیدا کردم و جوگیر شدم که آن هم کاراکتر واقعی‌ام نبود. آن دوره شروع کردم به خواندن کتاب‌های بابا و مثلاً «راه طی شده» را خواندم. تا قبل از این کتاب‌های شریعتی را هم نخوانده بودید؟ نه. ولی در همین دوره‌ی بعد از انقلاب کارهای شریعتی را هم به‌سرعت خواندم. به خصوص آن موقع نوار زیاد بود و نوارها را گوش می‌کردیم. مسحور «پدر، مادر ما متهمیم» شدم و آن طنین شکوهمند صوت شریعتی. او تسلط به ادبیات هم داشت و سخنوری بود که فکر نمی‌کنم نظیر آن هنوز هم آمده باشد. مسحور شریعتی شدید در حالی که مهندس بازرگان با شریعتی زاویه‌ی فکری‌ داشت. بله زاویه داشت. وقتی خیلی از نوشته‌های شریعتی تعریف می‌کردم، بابا می‌گفت این‌جایش اشتباه است و من خیلی جا می‌خوردم. مثلاً شریعتی گفته بود «آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدی‌اند» و پدرم می‌گفت حرف غلطی است و معنا ندارد مردم دنیا را با همه‌ی تنوع و تمایزشان به سه دسته تقسیم کنیم که یا این‌جا هستند یا آن‌جا. این‌ها را هیچ نمی‌پسندید. به نظرم از احساسی بودن و شورانگیز بودن شریعتی گریزان بود. آدمی بود که می‌خواست همه‌چیز را به توازن و تعادل برساند و از روحیه‌ی هیجانی پرهیز داشت. از مجموع این‌ها احساس می‌کردم در عین این‌که شریعتی را دوست دارد، این شورانگیزیِ بیش از اندازه واحساسی و عاطفی بودنش یا قضاوت‌های قاطعش را نمی‌پسندد. هیچ‌وقت پیش آمد که از کتابخانه‌ی مهندس بازرگان کتابی بردارید و بخوانید؟ راستش، ما کتابخانه‌ی بزرگی نداشتیم، چون پدرم وقتی کتابی را می‌خواند بلافاصله آن را به کسی می‌بخشید. فقط کتابخانه‌ی کوچکی داشت و کتاب‌هایی را که در حال مطالعه داشت آن‌جا می‌گذاشت. کتاب زیاد می‌خواند. پدرم از لحظاتش واقعا درست استفاده می‌کرد و مثلاً در فاصله‌ی خانه تا مجلس یا رفتن به نهضت آزادی برای جلسه، بین راه مطالعه می‌کرد. یک‌بار حجم زیادی کتاب گوشه‌ی اتاقش بود و وقتی گفتم این کتاب‌ها چیه؟ گفت این‌ها کتاب‌هایی است که اخیراً در ماشین خوانده‌ام. یعنی در فواصل کوتاه وقتی راننده او را به جایی می برد کتاب می‌خواند. 📝 از متن «نوش‌ونوشت» با محمدنوید بازرگان. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲ برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید. @andishepouya
Telegram Center
Telegram Center
Channel