View in Telegram
📍هویدا، هیتلر و صادق هدایت📍 صادق هدایت دوست و رفیق صمیمی خیلی کم داشت. چهار پنج تا بیش‌تر نبودند. یکی از این چهار‌ـ‌پنج تا امیرعباس هویدا بود. داستان آشنایی و دوستی آن‌ها شنیدنی است. آدولف هیتلر آن‌ها را با هم دوست کرد. سال 1321 بود. امیرعباس‌خان تازه از فرنگ آمده بود. نفرتی که از خرابی‌های جنگ در وجودش پیدا شده بود به ‌سختی آزارش می‌داد. حتا برخلاف خیلی‌ها که پیروزی‌های برق‌آسای هیتلر چشم‌شان را کور کرده بود، او مرگ نازیسم را می‌دید. یک روز تصمیم گرفت حرف‌های خودش را تو روزنامه بنویسد و چهره‌ی سیاه نازیسم را برای مردم نقاشی کند. وقتی اولین مقاله‌اش در روزنامه ایران منتشر شد، مثل توپ صدا کرد. خلاصه‌ی مفهومش این بود: «هیتلر با همه‌ی ساز و تنبورش یک حباب صابونی بیش‌تر نیست، خیلی زود پفش می‌خوابد.» هنوز مرکب این مقاله خشک نشده بود که آلمانوفیل‌های آن روز تهران شروع به سم‌‌پاشی علیه هویدا کردند. یک روز عصر هویدا در دفتر روزنامه نشسته بود و مقاله می‌نوشت که در باز شد و مرد لاغراندامی به درون آمد. عینک درشتی به چشم داشت. سبیل چهارگوش پرپشتی بالای لبش دیده می‌شد. وقتی وارد شد نگاهی به اطراف انداخت و با خونسردی پرسید: «هویدا کیه؟» هویدا خیال کرد این آدم با آن سبیل‌های چهارگوش یکی از طرفداران سینه‌چاک هیتلر است. چون با ناراحتی جواب داد: «من... من هستم!» خنده‌ای لب‌های مرد را از هم باز کرد. با لحن دوستانه‌ای گفت: «من هم صادق هدایت هستم. از مقالات شما خوشم آمده. آخر ما با هم هم‌فکر هستیم.» بعد بی‌آن که منتظر جوابی از طرف هویدا شود، ادامه داد: «موافق هستید فردا ناهار را با هم بخوریم؟» دوستی هدایت و هویدا از همین‌جا جوش خورد. (مجله‌ی سپید و سیاه سال ۱۳۴۳) 📝هویدا در آیینه‌ی مطبوعاتِ زمان خود، گزارشی است که علی ملیحی در اندیشه پویا ۹۲ نوشته است.  برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید. @andishepouya
Telegram Center
Telegram Center
Channel