این کلمات پوسیده دیگر آرامم نمی کنند صدایت را به من بده که چون قزل آلایی در دهان رودخانه تازه باشد و یا دستت که در شنوایی شاخه های انجیر گنجشکی به لکنت افتاده باشم اصلا کاری کن که این التهاب در من _چون باد فربه ای در انحنای نازک دو تخته سنگ_ از جریان بایستد.