نگاهی به شعر حمیدرضا شکارسری
"در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد"
و جهان
دانه ای بود که از دست خدا افتاد
تا که ناغافل چشمش به تو خورد...
دانه در هیچ
دانه در خالی مطلق افتاد
در همان خالی رویید
در همان خالی گل داد
آه اگر
در ازل پرتو حُسن تو نبود
دانه در دست خدا می ماند
این همه هیچ نمی رویید از هیچ...
بیشتر حمیدرضاشکارسری را با شعرهای سپید می شناسیم، در شعر بالا با اینکه این شعر کاملا وزن دارد اما هیچوقت وجود و حضور وزن را احساس نمی کنیم و با نوعی بی وزنی و سپیدنویسی مواجه می شویم. به عقیده ی من اینکه شکارسری سعی دارد شعر نیمایی را از حالت کلاسیک به شعر سپید نزدیک کند مثل دویدن خون در رگ های روبه زوال شعر نیمایی می باشد هرچند شناخت این مقوله نیاز به بررسی شعرهای بیشتری در این قالب دارد و مجالی دیگر می طلبد.
اما از چگونه گفتن که بگذریم نگاهی به چه گفتن در این شعر خواهیم کرد.
با اینکه یکی از ویژگی های شعر شکارسری سادگی زبان است، ولی او در این شعر دست به تولید ابهام می زند اما نه با پیچیده گویی بلکه با تولید معنا، و نگاهی اساطیری و اسطوره شناسی.
شعر با تضمینی از حافظ شروع می شود که راز پیدایش جهان هستی است و یادآور می شود که اولین عاشق از ازل، از بی زمان پیدا شده است.
در اسطوره های ایرانی زروان؛ خدای فضای بیانتها و زمان ابدی، اولین حیات هستی است که قبل از همه حضور دارد و قادر است از هیچ، همه چیز بیافریند.
" و جهان دانه ای بود که در دست خدا افتاد"
این تصویرسازی را می توان استعاره از آرزوی زروان برای داشتن فرزند، دید. عشق به زایش خلقتی جدید موجب می شود که آفرینش جهان صورت بگیرد و دو نیروی خیر و شر در پس آرزوی زروان پدید می آیند.
"دانه در خالی مطلق افتاد
در همان خالی رویید
و در همان خالی گل داد"
این بخش از شعر شکارسری را می توان به داستان ظهور نیروی شر و اهورامزدا بسط داد که در اساطیر ایران نیروی شر بر دنیا حکومت می کند و اهورامزدا که در آن هنگام مشخصه بزرگ علم مطلق در او متجلی بود؛ فرمانروایی عالم اعلا را اعطا کرد و او آسمانها و زمین را آفرید.
خدای خیر و خوبی و عشق، اهورامزدا آسمان را به شکل گویی معلق در خلا آفرید و سپس آب را در آن جاری ساخت و با خاک، آن دو را از هم جدا کرد. سپس دانه یا هستی وجودی انسان چهل سال در زمین باقی می ماند که موجب روییدن گیاهی می شود که دو ساقه آن چنان در هم تنیده بودند که جدایی ناپذیر بودند و این خلقت انسان (مشی و مشاینه که زن و مرد هستند)را پدید می آورد.
"در ازل پرتو حسن تو نبود
دانه در دست خدا میماند"
در واقع انسان بهانه حضور همه هستی است. همه هستی از وجود او شکل می گیرد و بهانه بزرگ خلق خلقت است.
#غلامرضا_خدارحمی @khodarahmi25#روزنامه_اطلاعات سوم آبان ماه سال ۱۴۰۳