دیشب خونهی خالم بودیم و دو ساعت با دخترخالم حرف زدیم(به همراه کمی غیبت)که خیلی خوش گذشت ولی آخرشب موقع برگشت یکم رفتم تو فکر.. میدونید من واقعا زندگی شخصی بیدرامایی داشتم و دارم. هیچ دعوا و درگیری، رابطهی عاشقانهی خاصی، اکسی چیزی.. هیچی. حتی الانم همینقدر کویره😂 یعنی در این حد که همیشه اولین داوطلب بازی جزئت حقیقتم. چون چیزی که گفتنش ریسکی باشه معمولاً ندارم😂 دیشب دخترخالم که همسن منه یک عالمه حرف و ماجرا برای تعریف داشت و تازه بقیهاش رو قرار شد هر وقت همو دیدیم بگه! در واقع هر وقت همو میبینیم برنامه همینه. مثلا اون بیست تا طومار حرف میزنه من گوش میدم تهش میگه خب تو چه خبر؟ من اینجوریم: ◉‿◉ یادمه یکبار با یکی داشتم حرف میزدم، اونم درباره خودمون نبودها ولی طرف یکم داشت نخ میداد دخترخالم داشت بال درمیاورد و دائم سراغش رو از من میگرفت(حتی دوستامم همینطور😂) خلاصه همه بابت اینکه من دارم با یک یارویی حرف میزنم ذوق زده شده بودن که تهش من طرف رو فرستادم پی کارش(ساری😁😂) یادمه یکبار یکی از دوستام گفت روزی که تو بری توی رابطه، من خودم شیرینی میدم😂 الان هم پشیمون نیستم از این سادگی و بیتجربگی، فقط دلم برای بقیه میسوزه اینا هی منتظرن من یک خبری بهشون بدم یک کاری بکنم یکم حرف بزنم منم بیحوصلهتر از این حرفا(^^)
←قهوهای روشن ←قهوهای - فر ←سفید ←。◕‿◕。 👉اینجوری(😂) ←سبک خاصی نداره. فقط از صورتی و آبی روشن خیلی استفاده میکنم ←اکسسوری هم نمیزنم.. فقط پاپیون خیلی دوست دارم(پرنسسعلی🎀)