💠
خدانگهدار یحیی
✍️ادهم شرقاوی/ ترجمهٔ امرضوان اسماعیلزهی ـ عضو انجمن مترجمان کانون «الندوة»
🔹خاک غزه را در جستوجویش زیرورو کردند؛ چون تحتِ تعقیبترین مرد این جهانِ تبهکار بود! جرمش آزادگی بود؛ زیرا هیچچیزی بهاندازهٔ تفنگ بهدستگرفتنِ یک آزاده، خاطرِ این جهان بردهصفت را پریشان نمیکند.
همواره بر این باور بود که دنیا بسان جنگلیست که هیچ چیز آن مجانی نیست و هرگز کسی به تو نمیگوید که بیا حقت را بگیر! پس اگر در جستوجوی چیزی هستی، خودت برخیز و خلاف میل جهانیان آن را به دست آور. لگدی هم با کفشهایت به قانون این جنگل بزن!
[اینجا] هرقدر فریاد بزنی، کسی نمیپرسد که چه شده است؟! هرقدر خونت ریخته شود، به زخمت نگاهی نمیکنند و هرچه اعتراض یا محکوم کنی، هرگز به تو گوش نخواهند داد.
فقط لحظهای که تفنگ و گلوله یا راکت و موشک یاسینِ [قسامی] دستت باشد، فریادهایت را میشنوند، و آنگاه صفحهٔ نخست روزنامهها با چهرهات رنگین میشود!
🔹سرزمین غزه را در جستوجویش پاکسازی کردند. در تونلها دنبالش میگشتند، به مردم جهان هم گفته بودند که گروگانها را سپرِ خود کرده است تا از مرگ نجات یابد، اما آخرین تصویرش، لرزه به اندام ما و آنها و تمام جهان انداخت! وقتی او را بهعنوان شکار به تصویر کشیدند، دریافتند که او نه شکار که یک «شکارچی» است! به گمانِ خود، او را تحتِ تعقیب داشتند اما فهمیدند که خودشان در تعقیبِ او بودهاند!
🔹سرانجام، در خط مقدم نبرد یک مردِ ایستاده، بیباک و آماده برای شهادت را پیدا کردند... کسی که نه به جان خودش، نه به آنها و نه به این دنیا، ارزشی قایل نبود!
تصویر شهادتش نیز همچو تصویر زندگیاش شگفتانگیز خواهد ماند؛ تفنگ به دست و اسلحه به کمر بود، لباس رزمی بر تن داشت، قرآن رفیقش بود و تسبیح در جیبش، اذکار نیز توشهٔ سفرش و خونش گواه راهش!
او عذر به درگاه خدای آورد؛ جمجمهاش شکست، سرش شکافته شد و دستش خونریزی کرد و زانویش خُرد شد، اما تا آخرین رمق جنگید، وقتی هم تفنگش افتاد با عصایش آنها را زد! حتی با شهادتش دشمن را شکست داد، دقیقا همانگونه که در زندگیاش آنها را به زمین زد!
🔹آری،
یحیی کتاب را محکم گرفت و بهانهای برای هیچکس برجا نگذاشت!
اگر آوارگی را به رخاش میکشند، اکنون که او نیز زیر آوار است. اگر او را بهخاطر خون [مردم غزه] سرزنش میکنند، خون خودش ریخته شد. اگر بهخاطر ترک صحنهٔ جهاد ملامتش میکنند، این آنها و این جهادش! اگر بهخاطر اینهمه شهید بر او خُرده میگیرند، حالا خودش شهید است!
اگر میگویند چرا اینقدر عمر کرده است، بدانند که همهٔ عمرش را در تبعید و تعقیب، اسارت و شهادت و جهاد و انگیزه سپری کرد. اگر او را متهم به آسایش میکنند، او که روزگارش را با درماندگی گذراند. اگر بهخاطر شهدای بدونِ قبر [غزه] سرزنشاش میکنند، حالا پیکر خودش نیز در دست دشمن است... او از همه چیزش گذشت، حتی از یک تشییعِ شایستهای که زیبندهٔ شأنش باشد! اما آنچه پیش خداست، بهتر و پايدارتر است.
🔹دست از ملامت بردارید! خیلی بد است که یکی را بهخاطر دلاوریاش سرزنش کنند! برایش داد و فغان هم نکنید! کسی که به آرمانش رسیده، گریه ندارد! گریه برای کسیست که نتواند به آرزویش برسد. اما مگر میشود کسی همچو او به گمشدهاش [شهادت] نرسد و گمشده به استقبالش نشتابد! راستی اگر شهادت آرمان ما نیست، پس برای چه در این مسیر قدم برداشتهایم و چرا دستانمان را بلند کرده دعا میکنیم: «خدایا آنقدر از خون ما بگیر که راضی شوی!» یا چرا صبحوشام پیمان میبندیم که هرگز صحنه را رها نمیکنیم و اسلحه را بر زمین نمیگذاریم!
🔹باری، دشمن شاهرگ ما را نزده است، چون رزمندهٔ ما [یحیی] هرگز پنهان نشده بود؛ ما از دیرباز است که فرماندهان را پیش از سربازان به خط مقدم نبرد میفرستیم. این جنبش زاینده است و این شکاف هم پر میشود. اگر دلاوری پیشینیان نبود، دلاوری پسینیان را درک نمیکردیم!
🔹سلام ابوابراهیم، سلام بر تو در روزی که دوباره زنده خواهی شد؛ اسلحه بهدست، لباس رزم بر تن و تسبیح در جیب. آنگاه که از زخمهایت خون میریزد، درست همچو روزی که زخمی شدی! سلام بر تو در روزی که با سر شکافته و انگشت بریده و استخوانهای خردشده، در برابر خدا میایستی و خواهی گفت: خدای من، آیا راضی شدی؟!
🔹و اما شما ای عزیزان و برادران و خویشان یحیی! مصیبت بس دشوار است، پس برایش سوگواری نکنید، چون دیگر رمقی در واژهها نمانده است. سوگِ در فراق او یعنی شهادت در راهش!
🔹ابوابراهیم، با جاودانان، جاودانه بمان!
#انجمن_مترجمان
#کانون_ترجمه_الندوة
🆔 @alnadwah_ir