ᯓ 𝖶𝗁𝗂𝗌𝗉𝖾𝗋𝗌 𝖨𝗇 𝖳𝗁𝖾 𝖲𝗍𝗈𝗋𝗆 #WITS ⌗part two ─┈ وقتی برگردم، برات هدیه میارم. باهم به عمارت پشتی میریم و تا صبح بین ستونها میرقصیم. برای یه روز کامل، تو مال من میشی و از همهی عمارت میدزدمت.
مهم نبود چقدر تلاش کردیم؛ هرگز قرار نبود این رابطه جواب بده نه؟ هرروز صبحی که کنارت بیدار میشدم، هربار که گرمای انگشتت به پوست یخ زدم میخورد، هربار فشار لبهات رو تا مرز خفگی حس میکردم؛ همشون واقعی بود. همشون اونجا بود. پس حالا چه بلایی سرمون اومده؟ هیچ ارتباطی از بین ما قطع نشده؛ تو هنوز جیسونگ منی و من هنوز هیچکس جز تو رو نمیبینم ولی دوریم. اندازه یک اقیانوس بینمون فاصلست. دیگه صبح ها نمیتونم با یکم تکون و صدا کردنت توی بغلت غرق بشم تا چند دقیقه بیشتر بخوابم، چون اینجا نیستی. مدتها میشه که وعده های غذاییم به یکبار توی روز رسیده چون هیچ مزهای بدون حضورت حس نمیشه. نمیتونم بهت دروغ بگم جیس، روزهایی بوده که آرزو میکردم یکی از ما خیانت میکرد ولی ما به اینجا نمیرسیدیم. تو هنوز نفر اول زندگی منی و من بین آدمهای زندگیت گم شدم. انگار که هرگز حضور نداشتم و یک کار بین هزاران کار توی اون لیست های لعنتیت بودم. نمیدونم چطور باهات حرف بزنم و خودم رو نجات بدم؛ دیگه کار از نجات دادن هر جفتمون گذشته، من فقط میخوام از باتلاق حضور تو فرار کنم و هرگز برنگردم. کاش میشد تمام پولهام رو خرج کنم و ثانیه هایی که همراه باهات ساختم رو فراموش کنم، درست مثل فیلمی که هرسال توی جشن های سالگردمون میدیدیم. سالگردی که امسال هم فراموشش کردی؛ دقیقا مثل دوسال گذشته. حالا من اینجام همراه با فیلمی که هنوز پخش میشه و کادوهایی که واست خریدم. تو به کادوهات میرسی و عشقی که من بهت تمام این سالها هدیه دادم. اما من امسال کادویی از تو نمیگیرم؛ نبودنت توی زندگیم رو به خودم کادو میدم.