#سبک_زندگی_آمریکایی#بخش #اولاز همان اولین مواردی که در روساخت زندگی آمریکایی به چشم میآید، هر کسی را مجاب میکند که قاعدتاً فرقهای بسیاری در این
#سبک_زندگی با سبک زندگی ایرانی وجود دارد. برای مثال فردی چندین دقیقه برای انتخاب بین یک نان یک دلاری و یک نان یک دلار و بیست سنتی وقت میگذارد تا بالاخره تصمیم کبرایش را بگیرد. یا اینکه یکی از پررونقترین سایتهای
#آمریکا، سایت
#خرید وسایل
#دست_دوم است. دانشجو یا کارمندی که به جای اینکه خودش در خانه، قهوه درست کند و کمتر از یک دلار هزینه کند، لپتاپش را برمیدارد و میرود به یک کافه تاریک و شلوغ و حداقل چهار پنج دلار پول برای یک قهوه خیلی معمولی میپردازد و همزمان با نوشیدن آهسته قهوه، لپتاپ را باز می کند و به کارهای روزانهاش میپردازد.
زمانی که از بین زرق و برق خیابان ها و مغازههای پر از اجناس لوکس وارد معابر عمومی میشوید، خیابان ها پر هستند از
#بی_خانمان هایی که با لباس مندرس و کثیف که با چهره ای ژولیده از عابران چند سنت گدایی میکنند تا شاید امروز بتوانند یک چیزبرگر سه، چهار دلاری ساده از
#مک_دونالد (McDonald's) بخرند. بخاطر این کار جلوی فروشگاهها می ایستند و برای مردمی که قصد داخل شدن دارند در را باز می کنند و همزمان درخواست خود را عاجزانه مطرح می کنند.
صحبتهای چهره به چهره و تجربههای شخصی مرا بیشتر به این تفاوتها حساس کرد. یک بار به دوست آمریکاییام گفتم که امشب نزدیک بیست مهمان داریم و با نمیدانم با دو مبل ساده با این تعداد مهمان چه کنم؟ یکه خورد! با تعجب گفت یعنی تو توی خانهات دو تا مبل داری؟ برایش قابل فهم نبود که چرا ممکن است یک دانشجو به بیشتر از یک مبل نیاز داشته باشد. همین آدم حداقل سالی یک بار به تفریحات گرانقیمت خارج از آمریکا میرود: بعضی اوقات به
#استرالیا، گاهی به
#اروپا و گاهی
#آسیا و
#آمریکای_جنوبی... یا اینکه خانم رئیس یکی از بخشهای پژوهشی شرکت Yahoo تعریف میکرد که همسرش در جایی کار میکرده و یک مسأله حقوقی برایش ایجاد شده... پرسیدم همسرتان چه شغلی دارد؟ گفت تعمیرکار لوازم رایانهای و شبکههای خانگی. گفتم یعنی مهندس کامپیوتر است؟ گفت نه... دیپلم فنی از مؤسسهای خصوصی دارد تا بتواند از مجوزش استفاده کند و کار کند. حالا این خانم خودش دکترای کامپیوتر است با چند سال سابقه استادی دانشگاه و چندین سال سابقه پژوهش در شرکتهای معتبر رایانهای. یا اینکه یک بار در یکی از معتبرترین همایشهای تخصصی رشتهمان، با چند تن از استادان بهنام آمریکایی رفته بودیم نهار... یکی از اساتید همه ما را پنج دقیقهای معطل کرد. فکر میکنید چرا؟ چون در فهرست قیمت غذا نوشته بود که غذایش چهارده دلار است ولی با او شانزده دلار حساب کرده بودند! یا مثلاً اینکه فقط در سه سال حضورم در این کشور با افرادی کار کردهام که همهشان بلااستثنا در چهار سال اخیر یک، دو یا حتی سه بار تغییر شغل دادهاند.
اگر از اینها بگذریم... جوانی را میشناسم که در زمینه پژوهشی ما سرآمد است و به تازگی از
#دانشگاه #استنفورد فارغالتحصیل شده است. دانشگاه
#پرینستون (دانشگاهی که انیشتین در آن استاد بوده است) او را به عنوان استاد دانشگاه میپذیرد. چند ماهی نمیگذرد که حوصلهاش سرمیرود و استادی را ول میکند و میرود سراغ تأسیس یک شرکت نوپای دانشبنیاد با سرمایهای نه چندان زیاد از یک سرمایهگذار معروف... آن هم با این پیشفرض که بیشتر از نود درصد شرکتهای نوبنیاد بعد از دو یا سه سال ورشکست میشوند.
اولین پرسشی که به وجود میآید این است که این همه تفاوت برای چیست؟ نه آن معطلی برای بیست سنت تفاوت قیمت نان و دو دلار تفاوت قیمت غذا و نه آن تفریح یک ماهه گرانقیمت! این همه تغییر شغل برای چه؟
#بخش #دوم این یادداشت به کانال ارسال خواهد شد.
محمد صادق رسولی
به ما بپیوندید
👈👈👈👈 #تبلیغ_بین_المللی_اسلام 💠 @Allah4all💠 @farang_nevesht