آشفته نويسي هاي گاهگاهي من

#علی_طاهری_نیا
Канал
Логотип телеграм канала آشفته نويسي هاي  گاهگاهي  من
@alitaheriniyaПродвигать
1,23 тыс.
подписчиков
3
фото
2
видео
151
ссылка
dr.alitaherir@: اینستا ادمین : @alitaheri2
К первому сообщению
خیلی یهویی و تند شد. دقیق ش را که بگویم ساعت شده بود سه و یک مقداری و یک نیمه شب متفاوت ، اواسط مرداد ماه بود که من بودم ،۲۰۶ بود ، هادی هم بود و یک گوسفند یا بز یا یک چیزی مابین آن دو پرید وسط اتوبان و بعدش دیگر هیچ چیز مثل سابق نشد .
فردا صبح که شد عکس ش توی اینستا گرام کلی لایک و کامنت و چیزهای دیگر خورده بود و کلی آدمها قربانش رفته بودند منظورم هادی است .
تا مدت زیادی کج و یکوری راه میرفت ، این را آنهایی که پشت سر بودند و لابد اهل دقیق شدن در اوضاع بودند ، با ایما و اشاره و کارهای دیگری حالی میکردند ، ۲۰۶ را می گویم ، شاسی کج کرده بود ، شاسی هادی حرف نداشت .
یک مدت با همان وضع که من تصادف کرده ام و همه جای م آخ ...دلبری کرد و لابد کلی از حواشی مثبت آن کیف کرده . الله اعلم . چند هفته طول کشید تا دوباره مثل حالت سابقش بشود این بار هادی رامی گویم،۲۰۶ که هیچوقت آن چیز سابق نشد .

همه جوره صدا می داد ، جلو یک صدا می داد پشت یکجور دیگر سر و صدای ش بلند می شد ، یک مقدار که بالا پایین میشد جیر جیر همه چیز ش بلند میشد . ۲۰۶ را می گویم ، هادی از اول هم صدا نداشت .
مابیخیال هم شده بودیم ، این راهمه میدانستند، کارگر افغانی هم وقتی که امد بیخ گوشم و خیلی ارام گفت:دوستَش نداری ؟ ومن گفتم : خسته شدم،فهمیده بود که من و ۲۰۶ خیلی سال است طلاق عاطفی گرفته ایم.
اون روی اعصاب من بود و من هم بیخیال شده بودم ، دکمه ضبط را میزدم فلشر روشن می کرد فلشر را خاموش میکردم یکراست میرفت روی موج رادیو فرهنگ و برنامه چگونه خانواده خود را تنظیم کنیم .
هر دو چراغ جلو خیلی وقت بود که کدر شده بود،آب مروارید اورده بود ما دکترها بهش میگوییم کاتاراکت و اصلا هم این موضوع برای من اهمیت نداشت .
این اواخر یک صداهای جدیدی از خودش در می اورد آنقدر خودم را به نشنیدن زدم تا همین دیروز زد و تسمه تایم پاره کرد بعد هم که با نعش کش بردم ش تعمیرگاه ، اقایی که مکانیک بود و معلوم بود توی دانشگاه ازاد هم یک چیزهایی خوانده ، کاپوت را زد بالا و هر دو دستش را گذاشت روی موتور و با یک حالت خاصی گفت: خرجتون زیاد شده ، صدای ماشین را باید جدی گرفت . و بعد با یک حالت فلسفی طوری که آدم را یاد وینکن اشتاین که خارجی است و یا همین دکتر جواد که دوستم است و فلسفه درس می دهد می انداخت ، برگشت توی چشمهای من و گفت این صداست که می ماند ...و من ابدا منظورش را نفهمیدم و البته توی علم فلسفه نفهمیدن مخاطب علامت عمیق بودن گزاره مورد نظر است ....
قطعا دیگر تصمیم خودم را گرفته و قید ۲۰۶ را زده ام و دنبال یک ماشین میگردم که مال خانم دکتری باشد که باهاش مطب رفته باشد و روزی صد بار به در و دیوار پارکینگ همسایه هم سپرش را مالیده باشد
ولی هیچ جایش صدا نداشته باشد ...

علی طاهری نیا - متخصص پزشکی اورژانس

#آشفته_نویس
#علی_طاهری_نیا
#پژو_۲۰۶
#وین_کنشتاین
*اقتباسی از یادداشت فرید دانشفر

https://t.center/alitaheriniya
معلوم نشد و معلوم هم نبود که چه چیزی یا چه کسی باعث ش بود که من و همه ی انهایی که یک طوری مربوط به دهه ی شصت می شوند ، همه مان، در یک دوره ای به این فکر کنیم که روانشناس بشویم و یکبار هم که شده خیره بشویم توی چشم همکلاسی هایمان و پته ی روح و روان همه شان را بریزیم روی آب ، یا یک وقتهایی اقا معلم ها را خواب کنیم و آمار همه چیزشان را در بیاوریم .

اینها که می گویم برای نوجوانی بود ، سبیل ها که در آمدند و رنگ شان یک مقدار تیره شد و توی اجزا صورت یک هویت مستقل پیدا کردند تب روانشناس شدن ، لا اقل در من یکی خوابید آنقدر که یادم رفت دقیقا کجای آدم است که روانش می شود .
یک مقدار بعدتر در دانشکده ی طب ، یک اقای دکتر که دکتر روان بود و یک چیزهایی از هیپنوتیزم و اینطور کارها هم بلد بود برایمان توضیح داد که آدم اگر دو‌پامین ش برود بالا یک کارهایی میکند که اگر دوپامین ش بیایید پایین همانکارها را نمی کند و یا سروتونین ترشح بشود آدم از یک چیزهایی و یک آدم هایی خوشش می اید که وقتی سروتونین پایین است دوست دارد همان چیزها و همان آدمها را بکند توی حلق خودش و دیگران .
بعد هم یکی مان را که سابقه ش بد نبود و نگران هم نبودتوی عالم هیپنوتیزم چیز ضایعی بگوید خواب کرد و اوهم یک چیزهایی گفت و بعد اقای دکتر توضیح داد که تهِ ته رویاها و بعضی ایده ها و چیزهای دیگرمان بر می گردد به ناخوداگاه ما و همان چیزهای که ماذهنمان را در یواشکی هایمان درگیرش کرده ایم .

راست ش با اینکه من و ما هم مثل شما فکر میکردیم آقای دکتر یک چیزیش می شود ولی این یواشکی ش بد جوری توی ذهن من و همکلاسی ها ماند .

..الان که این را می نویسم چندروز می شود که یک وسوسه افتاده است به جانم که بروم یکجوری آقای وکیل را گیر بیاورم و بنشانم ان طرف یک میز مربعی کوچک و توی یک اتاق نیمه تاریک به چشم ش خیره بشوم و بعد چند ورد بخوانم و چشمهایش که خسته شد و رفت توی یک خلسه هیپنوتیزمی ، انوقت از یواشکی های ذهن ش بپرسم و اینکه مسکن ۲۵ متری را از کجای آن در آورده و اصولا توی ۲۵ متر که اندازه ی یک تشک کشتی هم نمی شود کدام یک از نیازهای هرم مازلو را می شود حل ش کرد و فصل ش هم کرد و ...
شاید بشود در یواشکی های ذهنش یک چیزهای جذابی پیدا کرد .

علی طاهری نیا - متخصص پزشکی اورژانس

#آشفته_نویسی
#مسکن_۲۵_متری
#علی_طاهری_نیا


https://t.center/alitaheriniya