آهنگِ عزای نوجوونا
بارونِ بهارو بینفس کرد
پیراهنِ پیرامونو مشکی
تاکِ تهِ باغچه رو قفس کرد
ثابت نکنه بمونه غصه؟
جنگای جهانِ شبپرستا
چند پیک دیگه میرسه خورشید؟
حیف از دلِ سادهگیرِ مستا
خون بیشتر از خاکه توو کوچه
دیوونه خیال میکنه رنگه
ذاتِ همه خوبه وقتِ شادی
رسواییِ آدما توو جنگه
زنها و هزار قرن تبعیض
ژینا و سپیدهها و ضحاک
سربای گلوله خالکوبی
شیرای شجاع پوزه بر خاک
صبر از همه بیقرارتر بود
ضدیتِ هر چیزی همونه
طاعونزدگی نشونمون داد
ظرفیتِ عقل توو جنونه
عشق آینهدارِ سوگِ ما شد
غمنامهی دخترِ کفنپوش
فانوس شکست، راه گم شد
ققنوس یه خاکسترِ خاموش
کابوسِ شبونهی سحرگاه
گهوارهی قرنهای ما بود
لعنت به خیال و واقعیت
مرزِ شب و روزِ ما کجا بود؟
نیرنگ سرشتِ روزگاره
وارونهترین جهان همینه
همسایهی قاصدک نسیمه
یأس اومده آرزو بچینه...
ـ........
ای داد... یکی دیگه رو کشتن
ای داد... عزیزِ بیشکیبم
از چی بگم؟ از اینهمه تکرار؟
حرفی دیگه نیست توی جیبم...
#علی_رضایی_زاده
۸ آبان ۱۴۰۲
@AliRezaeiZadeh