View in Telegram
Forwarded from فاطمه مولانا
خواب را سر می‌کشم تا در نبودن جان بگیری شاید ای کابوس بودن! زودتر پایان بگیری زیر زور زندگی آیینگی را بردی از یاد آب شو تا از پلیدِ زیستن تاوان بگیری! مادرم می‌گفت: مادر! درد موهومی‌ست بودن گفت: دخترجان! الهی درد بی‌درمان بگیری! آن‌قَدَر باشی که در تکرار بودن در بمانی! بوی آویزانی ارواح سرگردان بگیری! بوی آویزانی سگ‌های سرگردان گرفتم هفت‌ جان باید که سختِ هست را آسان بگیری هفت جان باید که در ماندن بمانی و نگندی    هفت جان باید که با قلّابِ غیرت نان بگیری زخم از من می‌چکد مادر! بیا تا مانده‌های_ زلّه‌ام را از دهان زحمت زندان بگیری! #فاطمه_مولانا @fateme_moulana
Telegram Center
Telegram Center
Channel