روزهای پایانی ذیالحجة سالگرد قتل خلیفه دومبنابر قول صحیح، قتل عمر بن الخطاب در روزهای پایانی ماه ذی الحجة رخ داده است و اکنون در سالگرد آن قرار داریم.
دوران حکومت عمر بن الخطاب یکی از تاریکترین مقاطع تاریخ اسلام است که در آن، اساس بدعتهای ظالمانه بسیاری گذاشته شد.
در این جا تنها به یک نمونه از احکام مضطرب او در دماء مسلمین میپردازیم. به اسانید معتبر نزد اهل سنت نقل شده است:
«
إنّ رجلا من المسلمين قتل رجلا من أهل الحيرة فكتب فيه إلى عمر بن الخطّاب، فكتب عمر: أن اقتلوه به، فقيل لأخيه حنين اقتله، قال: حتّى يجيء الغضب. قال: فبلغ عمر أنّه من فرسان المسلمين، قال: فكتب عمر: أن لا تقيدوه به، قال: فجاءه الكتاب وقد قتل» (مصنف ابن أبي شيبة، ت الحوت، ۵/ ۴۰۹، ش۲۷۴۷۰؛ همچنین نک: مصنف ابن أبي شيبة، ۵/ ۴۰۸، ش۲۷۴۶۳، ۲۷۴۶۶، ۲۷۴۶۷؛ الاستذكار، ۸/ ۱۲۲؛ أحكام القرآن للجصاص، ط العلمية، ۱/ ۱۷۳؛ شرح معاني الآثار ۳/ ۱۹۶، ۲۷۹؛ الخلافيات للبيهقي، ت النحال، ۶/ ۵۱۹)
یعنی مردی از مسلمانان مردی [غیر مسلمان] از اهل حیره را کشت. دراینباره با عمر بن الخطاب نامهنگاری کردند. عمر پاسخ نوشت: او را به تقاص وی بکشید. به حنین، برادر مقتول گفته شد: او را بکش. گفت: [صبر میکنم] تا خشمم بیاید [و آمادگی روحی کامل برای قصاص داشته باشم]. [در این مدت] به عمر خبر رسید که قاتل از جنگاوران مسلمانان است. پس عمر نامه نوشت: قصاصش نکنید. راوی میگوید: نامه در حالی رسید که آن مرد کشته شده بود.
چنان که میبینیم بر خلاف سنت پیامبر (ص) (نک: صحيح البخاري، ط السلطانية، ۹/ ۱۲) به دستور عمر، مرد مسلمانی را به تقاص کافری کشتهاند. عجب آن که خود عمر، حکمش را به صرف این که فهمیده، قاتل از جنگاوران است، تغییر داده است! گو این که خون مسلمانان یکسان نیست! یا حکم خدا تابع مصالح شخصی و سیاسی و نظامی است! برخی برای توجیه کار عمر گفتهاند وقتی عمر شنید که آن مرد از جنگاوران است، خواست که با اولیاء دم مصالحه کند و دیه بپردازد (نک: الآثار لأبي يوسف، ص۱۵۶؛ أحكام القرآن للجصاص ط العلمية، ۱/ ۱۷۳) که این توجیه اصل مشکل مخالفت با سنت و تبعیض بین مسلمانان را حل نمیکند و بر خلاف متن نقل دیگر روایت است:
«
قال: وحدّثني أبي، قال: حدّثنا هشيم، وغير واحد منهم شعبة، عن عبد الملك بن ميسرة، عن النّزّال بن ميسرة، أنّ رجلا من المسلمين قتل رجلا من أهل الحيرة نصرانيا عمدا، قال: فكتب في ذلك إلى عمر بن الخطّاب، قال: فكتب إليه: أن أقيدوه منه، قال: فدفع إليه، فكان يقال له: اقتله. قال: فكان يقول: حتّى يجيء الغيظ، حتّى يجيء الغضب. قال: فبينا هم كذلك إذا كتاب من عمر، رضي اللّه عنه: أن لا تقتلوه، فإنّه لا يقتل مؤمن بكافر، وليعط الدّية» (أحكام أهل الملل والردة - من الجامع للخلال ص۳۲۱)
چنان که میبینیم طبق این گزارش، عمر تغییر حکم را این گونه تعلیل میکند: «
فإنّه لا يقتل مؤمن بكافر» (زیرا مؤمن را به تقاص کافر نباید کشت) که نشان میدهد حکم نخست نادرست بوده و در خلال این مدت، متوجه اشتباه خود شده است.
ابن عبد البرّ به چگونگی تنبّه عمر بر اشتباه خود اشاره کرده است: «
وقد روي هذا الخبر بما دلّ عليه أنّه شاور فقال له - إمّا علي وإمّا غيره - فإنّه لا يجب عليه قتل فكتب أن لا يقتل» (الاستذكار ۸/ ۱۲۲). (این خبر به گونهای نقل شده که نشان میدهد عمر مشورت کرده است؛ پس علی (ع) یا غیر او، به او گفتهاند که قتل بر او واجب نیست؛ پس نامه نوشت که کشته نشود.)
اساسا خود عمر به ناآگاهی خود از فقه و قضا اعتراف داشته است؛ چنان که به اسانید معتبر نزد اهل سنت روایت شده است که در یک سخنرانی گفته است:
«
من أراد أن يسأل عن القرآن، فليأت أبيّ بن كعب، ومن أراد أن يسأل عن الفرائض فليأت زيد بن ثابت، ومن أراد أن يسأل عن الفقه، فليأت معاذ بن جبل، ومن أراد أن يسأل عن المال فليأتني فإنّ اللّه تبارك وتعالى جعلني له خازنا وقاسما» ( الأموال لأبي عبيد، ص۲۸۵؛ مصنف ابن أبي شيبة ۶/ ۴۵۷).
یعنی هر که میخواهد از قرآن بپرسد نزد ابی بن کعب برود؛ هر که میخواهد درباره فرائض (ارث) بپرسد نزد زید بن ثابت برود؛ هر که میخواهد از فقه بپرسد، نزد معاذ بن جبل برود. هر که میخواهد از مال بپرسد [و پول طلب کند]، نزد من بیاید؛ زیرا خداوند مرا خزانهدار و تقسیمکننده مال قرار داده است!
اما تاریخ گواه است که عمر در تقسیم مال نیز سررشتهای نداشت و از هیچ منطق شرعی یا عقلی پیروی نمیکرد! برای افزایش و کاهش سهم مسلمانان از بیت المال، ملاکهای عجیب و سخیفی به کار گرفت که نه تنها هیچ اساسی در قرآن و سنت نداشت؛ که با ادراک عقل سلیم نیز سازگار نیست (برای نمونه نک: مصنف ابن أبي شيبة ۶/ ۴۵۵). همین تبعیض غیرمنطقی، زمینهساز فتنههای بعدی جهان اسلام در دوران حکومت عثمان بن عفان و امیرالمؤمنین علی علیه السلام شد.
#اهل_سنت @Alasar_1