«تو نميداني غريوِ يک عظمت
وقتي که در شکنجهی يک شکست نمينالد،
چه کوهيست!
....
چه درياييست!
تو نميداني مُردن
وقتي که انسان مرگ را شکست داده است،
چه زندهگيست!
تو نميداني زندهگي چيست، فتح چيست؛
تو نميداني
#اراني کيست
....
با مارشِ فردا،
که راه ميرود،
ميافتد، برميخيزد،
برميخيزد، برميخيزد، ميافتد،
برميخيزد، برميخيزد
و به سرعتِ انفجارِ خون در نبض
گام برميدارد
و راه ميرود بر تاريخ، بر
#چين بر
#ايران و
#يونان....
در رگ تاريخ، در رگ
#ويتنام، در رگ
#آبادان انسان، انسان، انسان، انسان ... انسانها ...
....
و قافيهيي که گذاشت
#آدولف_رضاخان...
#رضاخان!
شرفِ يک پادشاهِ بي همهچيز است.
و آن کس که براي يک قبا بر تن و سه قبا در صندوق؛
و آن کس که براي يک لقمه در دهان و سه نان در کف؛
و آن کس که براي يک خانه در شهر و سه خانه در ده،
با قبا و نان و خانهي يک تاريخ چنان کند که تو کردي،
#رضاخاننامش نيست انسان.
نه، نامش انسان نيست، انسان نيست،
@amookhtan