شعر ، ادبیات و زندگی

💥💥💥

#یک


کاکُلی آمد
کودکی نبود
کلاشینکف ها
قایم‌ باشک بازی می کردند.


#دو

هر شب کودکان
در مشق های ناتمام و
آتش بازی نفس گیر سنگ تا ستاره
دنیای دیگری دارند.

هرصبح
زمین گورستانی است جانگواه
که افقی قد می کشد.


#سه

با مزرعه قد می کشیم
جوگندمی
گرسنگی درو می شویم
شرم می بریم
به درگاه
چشم براه...
تا امتحان خدا به بار بنشیند.


#چهار


زمستانی سوزان و
حلقه دندان های مرگ
اجابت باد و عریانی برف
و چوپانی بر چکاد همیشه
گلو می چلاند:
آهای ی ی ی ی
گله ما گرگ زایید.


#جلیل_قیصری

https://t.center/alahiaryparviz38

💥💥💥

#مجله_ادبی_آن
#سروده_پیشرو196
#صدای_اوگانستان (افغانستان)



#یک

کودک را
از آخرین پله هواپیما
پایین راندند
برای گورستان شهر
دست تکان داده بود.


#دو

نوجوان
نتوانست برود
خودش را
در نهالی همزاد
جا گذارده بود


#سه


جوان را از صف جدا کردند
به جوخه نامعلومی بردند
بر سینه چپ اش
خال کنده بود:
آزادی


#چهار


دخترک را
به قنداق تفنگ باز گرداندند
در پیله اش نامه ای یافتند
نوشته بود:
از عسکری که آمدم
می آیم به خواهانی.



#پنج


زن ببوه بود
جوان بود
زیبا بود
نرفت
به گور تازه ای عهد بسته بود.


#شش


پیرمرد را پیاده کردند
جز چپق و کیسه توتونش
چیزی نداشت
می گفتند:
تاریخی نانوشته در تن داری.


#هفت


پیر زن
عصا زنان از صف جدا شد
نتوانست برود
قلبی زمین گیر
در خانه جا گذاشته بود.


#هشت


کبوتر باز
چیزی در کوله نداشت
بازش گرداندند
در آخرین لحظه
طوقی سرگردانی
برشانه اش نشست.


#نه


فرصت نکرد کتاب هایش را بردارد
قلم و کاغذی...
تنها زیرلب زمزمه می کرد
گفتند:
واگردانیدش
گب اش واگیر دار است
شمارگان بی نام و شماری را
به گویه می بَرَد



#ده


آخرین تن
چیزی نداشت
در بازدید بدنی بازش گرداندند
و"تن اش "در پیرهن می بُرد.

#جلیل_قیصری

https://t.center/alahiaryparviz38