🌈🌈🌈🔰 بیماری روانی! راهحل فردی یا اجتماعی؟
🔰 مجادلهی مارکسیسم و روانشناسی (1)
✍ #سوزان_روزنتال مارکس و انگلس سرمایه را به مثابه یک رابطه و سرمایهداری را به مثابه سیستمی از مناسبات توصیف کردند. آیا آنها منظورشان این بود که همه جوانب روابط ما با خودمان و با دیگران و با جامعه، توسط سرمایهداری شکل گرفته است؟ بنابراین یک انقلاب سوسیالیستی همه این مناسبات را دگرگون خواهد کرد؟ آیا برخی از جوانب تجارب بشری وجود دارد که تحت تأثیر نظام سرمایه نباشد؟ و بنابراین آیا ما به چیزی به غیراز مارکسیسم نیاز داریم تا آنها را درک کنیم؟ و به چیزی بیشتر از سوسیالیسم نیازمندیم تا آنها را دگرگون سازیم؟
این امر هسته اصلی مجادله بین
#مارکسیسم و
#روانشناسی را تشکیل میدهد. متد مارکسیستی، تجربه انسان را در چارچوب اجتماعی ـ تاریخی در نظر میگیرد. روانشناسی، روانکاوی، رواندرمانی، پزشکی، علم ژنتیک و بسیاری از رشتههای دیگر،
فرد را جدا از بافت اجتماعی مورد ملاحظه قرار میدهد. فرض بر این است که
فرد کیفیتهای بیولوژیکی و روانشناختیای را متحمل میشود که با احکامی متفاوت از آنچه که جامعه بزرگتر را میچرخاند، اداره میشوند. به همین جهت، این کیفیتها، فقط در سطح
#فرد میتوانند تغییر یابند. جداسازی
فرد از اجتماع به منظور تأکید بر
فرد، ایدئولوژی سرمایهداری است. الویت دادن به فاکتورهای فردی، سیستم را از مسئولیت مبرا میسازد. اگر افراد قادر به انتخاب آنچه که رخ میدهد باشند، آنها به خاطر انتخاب غلط میتوانند مورد سرزنش قرار بگیرند، و دوباره سیستم به حال خود وا گذاشته میشود. اما برخلاف ایدئولوژی سرمایهداری، علم به ما میگوید که اجتماع و
فرد، یکدیگر را در یک تعامل پویا شکل میدهند. چنانچه یکی از آنها هم دارای وزنه سنگینتری باشد، آن یکی، محیط مادی و اجتماعی است که از میان آن، نوع ما تکامل یافت، نوعی که سرمایهداری آن را مسموم ساخته است. برای مثال
#ازخودبیگانگی مردم را از نظر روانی بیمار میکند، اما هنوز هم مسئولیت بیماری روانی به گردن تفکر غلط، شیمی ضعیف مغز، یا ژنهای معیوب گذاشته میشود. قربانی را مسئول دانستن، با تمرکز بر روی آنچه افراد انجام میدهند به جای آنچه که سیستم بر آنها روا میدارد، سیستم را محافظت میکند. برچسب بیماری روانی به کار گرفته میشود تا آنهایی را که
#اعتراض میکنند، آنان که در رنجاند و آنهایی را که نیازهاشان
#بهرهوری را تضعیف میکند، دستهبندی نمایند. آنهایی که خواه به دلیل محدودیتهای جسمی و خواه روانی کمتر مولد هستند، به عنوان معیوب اجتماعی و کم و بیش بیمصرف برچسب میخورند. کسانی که برچسب "بیمار روانی" میخورند، یک گروه تحت ستم را تشکیل میدهند. بیماری روانی درست مانند همهی اشکال ظلم و ستم، بر انسانهای همهی طبقات اثر میگذارد. با این وجود، درست مانند همهی اشکال دیگر ظلم، بار آن بر روی دوش طبقه کارگر سنگینتر است. بیماران روانی از تبعیضهای قانونی، پزشکی، اجتماعی و... رنج میبرند. آنها ممکن است به زور در موسسات بستری شوند، علیرغم خواستهشان داروهای مخدر به آنها داده شود و حق انتخاب در تصمیمات مربوط به زندگی خود، از آنها سلب شود. تعداد آنها در میان
#زندانیان بسیار بالاست و به احتمال زیاد اکثرا بیکار، فقیر و بیخانمان هستند. ظلم و ستم برای سرمایهداری، امری حیاتی است. انقیاد گروههای تحت ستم، یک طبقهی حاکم کوچک را قادر میسازد تا تفرقه بیندازد و بر یک طبقهی بزرگتر، یعنی طبقه کارگر حکومت کند. به ویژه اینکه ستم بر بیمار روانی، همسازی تفکر، احساس و رفتار در جامعه را به مثابه یک کل، تحمیل میکند. (ادامه دارد)
https://t.center/alahiaryparviz38