🔰 #خاطره |
گفتم شما همینجا بنشینید و تکان نخورید!
⏪ روایتی جالب از نحوهی برخورد آیتالله خامنهای با جوانی که با لباس متفاوتی به نماز جماعت آمده بود!
🔸 در مسجدی که بنده #نماز میخواندم، بین نماز مغرب و عشا هیچ وقت داخل #مسجد جا نبود؛ همیشه بیرون مسجد هم جمعیت متراکم بود؛ هشتاد درصد جمعیت هم از قشر جوان بودند.
🔹 در همان سالها پوستینهای وارونه مُد شده بود و جوانانِ خیلی اهل مد آن را میپوشیدند. یک روز دیدم جوانی که از این پوستینهای وارونه پوشیده، صف اول نماز در پشت سجاده ی من نشسته است. یک حاجی محترم بازاری هم که مرد خیلی فهمیدهای بود و من خیلی خوشم میآمد که او در #صف_اول مینشست، در کنار این جوان نشسته بود. دیدم رویش را به این جوان کرد و چیزی در گوشش گفت و این جوان یکباره مضطرب شد.
🔸 برگشتم به آن حاجی محترم گفتم چه گفتی؟ به جای او #جوان گفت چیزی نیست. فهمیدم که این آقا به او گفته که مناسب نیست شما با این لباس در صف اول بنشینید! گفتم: نه آقا، اتفاقاً مناسب است شما همینجا بنشینید و تکان نخورید.
🔹 گفتم: حاجی! چرا میگویی این جوان عقب برود؟ بگذار بدانند که جوان با لباسی از جنس پوستین وارونه هم میتواند بیاید به ما اقتدا کند و نماز جماعت بخواند!
✅ با #اخلاق، سراغ این جوانان و دلها و روحها و ورای قالبهاشان بروید؛ آن وقت #تبلیغ انجام خواهد شد. ۱۳۷۶/۳/۲۶
💠 @akhbare_rahbar