:
برای محمود حکیمی که رفته است!
چند خبرگزاری نامشهور نوشتهاند: «محمود حکیمی درگذشت.»
و من افتادهام به پریشانگویی. سی سال گذشت از اولین دیدارم با او. اینهمه دیدار را چگونه بنویسم؟
میگفت: «مجلس ختمم رو تو مسجد فخرآباد بگیرید.»
بعد ادامه میداد: «البته شنیدهام مسجد نور به خانوادههای هنرمندان و نویسندگان تخفیف میده...»
هربار که میآمد، با نقل چندین خاطره از بزرگان علم و سیاست، عمیقاً ما را به خنده وامیداشت. چه خاطرات نابی....
بعضی از خاطرات را با تبصرهٔ «این رو دیگه جایی نقل نکنید.» برایمان تعریف میکرد. حالا او نیست و خواهم گفت که «همسر کدام سیاستمدار از فروشگاهی در لندن سرقت میکرد و توجیه میکرد که مال کافر بر مسلمان حلال است!
چقدر خوب صدای فخرالدین حجازی و هاشمی و... را تقلید میکرد!
بهشتی، یزدی، یدالله سحابی، عزتالله سحابی، و ... را از روزگاری میشناخت که به تاریخ پیوستهاند.
بدترین کار سیاستمداران را «شکنجهٔ مخالفان» میدانست و با نفرت از شکنجهگران یاد میکرد.
ادعا میکنم که آثار محمود حکیمی در شصت سالهٔ اخیر بیشترین شمارگان داشته است و به لحاظ تاثیر بر مخاطب در صدر ایستاده است. تعداد آثار او از دویست عنوان گذشته است.
تیراژ کتابهای عصیان، وجدان، نقابداران جوان و اشرافزادهٔ قهرمان او شاید به میلیون هم رسیده باشد (با احتساب چاپهای غیر رسمی).
چه بسیار نویسندگان و هنرمندانی را میشناسم که با آثار محمود حکیمی به مطالعه و بعد به نویسندگی علاقهمند شدهاند.
میگفت: «بی عشق بازرگان نتوان انسان شد.» بعد با صدای بلند قهقهه میزد.
به سیاست علاقه داشت. اصلا به اشارهٔ مرحوم بهشتی و ... تحصیلات در فرنگ را رها کرده بود تا در حوزهٔ فرهنگ یاور آنان باشد، اما خیلی زود راهش را از سیاسیون جدا کرد. خیلی از دولتمردان وامدار او بودند. با بسیاری از آنها خاطره داشت. از حقگویی ابایی نداشت و اگر زبان و مرام حقطلبانهاش نبود، بهترین موقعیتها را برای کسب کرسیهای سیاسی داشت، اما او تا آخر عمر یک نویسندهٔ آزاده باقی ماند.
محمود حاجحکیمی همیشه وعدهٔ آخر شهریور را به ما میداد. حالا آخر شهریور است!
#محمود_حکیمی
https://www.instagram.com/p/DAI05Cgq_8g/?igsh=eXh4cGt6eDU2N253