📌 از بزهای فراماسونری تا استالمن در جبهه تسبیحیون: سفر به اعماق یک سانتیمتری علم رائفیپوریسم!سال ۸۸ با سخنرانی معروفی که در مشهد انجام داد و اشارهای به تسبیحی داشت که از دانشجوی خود گرفته بود، با او آشنا شدم. بعدها هم تاپیکی در شبگرد زده شد که مستند «ظهور نزدیک است» را گذاشته بودند و همه یکشبه کارشناس فراماسونری شده بودند (ذهن من هیچ چیزی را فراموش نمی کند، حتی نام کاربرهایی که در آن پست مطلب مینوشتند را هم یادم است). خلاصه، بگذریم، شاید ۵ یا ۶ سال هر ویدیویی که منتشر میکرد، میدیدم. تصورم هم این بود که جهان را یک مشت بز و قوچ (رفقای ابلیس) اداره میکنند و خداوند هم پشم است!
وقتی از دنیای دانش پژوهی تکمحوری خارج شدم، رفتم یوتیوب تا دورههای تخصصی در زمینه تاریخ، سیاست، مذهب و غیره ببینم. از اساتید مطرح آکادمیک در دانشگاههای تراز جهان یاد گرفتم و فهمیدم که این بنده خدا، فارغ از خوب یا بد بودن، کلی مشکل توی مطالبی که ارائه میدهد، دارد. هرچه بیشتر جلو رفتم، بیشتر اشتباهات او و امثال او را فهمیدم. مطالب او بیشتر احساسی است تا اینکه بر پایه اصول پژوهش علمی باشد که اعتبارسنجی هر یک Argument پیش پردازش کلی Premises است. اصول علم بر پایه Argumentهای قوی بنا شده است، نه مسائل احساسی و رویایی.
یک دورهای خودم درباره مسائل سیاسی، امنیتی و تاریخی هم حرف میزدم. بعدها که حرفها و نوشتههایم را با واقعیتهای علمی مقایسه کردم، متوجه شدم که علم آنقدر پیچیده است که هیچ فردی نمیتواند در بیش از یک یا نهایتاً دو حوزه متخصص باشد و مطلب بنویسد. شما که بهعنوان یک متخصص فناوری اطلاعات این ویدیو را دیدید، احتمالاً از شدت ایراداتش شاخ درآوردید! البته در حوزه نجوم، اقتصاد و سیاست هم او همین اشتباهات را تکرار کرده بود، ولی چون تعداد متخصصان فناوری اطلاعات بیشتر است، این ویدیو بیشتر وایرال شد. اگر در دیگر حوزهها هم متخصصان به تعداد کافی وجود داشتند، شاید هیچوقت او به این لقب «استاد» نمیرسید.
ولی، نباید مسئله علم را شخصی کنیم. او شاید انسان خوبی باشد، فرهیخته و باایمان، ولی مباحث علمیاش قابل استناد نبوده و نخواهد بود. علم را باید از متخصصان واقعی همان حوزه یاد بگیرید. باور بفرمایید، در یک حوزه شاید ۲۰ سال تلاش کنید تا تازه متوجه متغیرهای آن حوزه شوید. والا، به قول استاد خودم، «میشوی دریایی به عمق یک سانتیمتر که به درد هیچچیز نمیخورد!»
سر همین ماجرای گنو که این عزیز آن را به جنبشهای ضدصهیونیستی و ... گره زد، خدمت شما عرض کنم که ریچارد استالمن هر چند وقت به اسرائیل میرود و آنجا سخنرانی هم میکند. اینکه چطور جنبش او را به ضدصهیونیست گره زده است، خود یکی از مشکلات استدلال او است. با این حال، فراموش نکنید، داستان اف اس اف و گنو ریچارد استالمن شباهت زیادی با مارکسیسم دارد، با این تفاوت که اف اس اف در سال ۱۹۸۳ مطرح شد تا بهعنوان بخشی از جنبش نرمافزار آزاد ساختار فناوری اطلاعات را از حالت Monopoly خارج کند، در مقابل مارکسیسمی که جهان را از سیطره اقتصاد سرمایهداری خارج کند تا عدالت برقرار شود.
از همین روی، به نظر من، ایدههای استالمن شبیه افکار مارکس است (ریشهایشان هم مانند هم است)؛ عالی روی کاغذ اما در واقعیت پر از ایراد. او معتقد بود اگر همه دست به دست هم بدهند و کدهایشان را آزاد کنند، دنیای دیجیتال بهشت خواهد شد. ولی خب، شرکتهای بزرگ نرمافزاری اصلاً گوششان به این حرفها بدهکار نبود (این را هم فراموش نکنیم، برنامهنویس هم برای زندگی به پول نیاز دارد.).
با این حال، استالمن شاید گاهی در دام افکار بلندپروازانهای که مثل ایدههای مارکس کمی "خیالی" بود، افتاده باشد، ولی موفق شد مفهوم نرمافزار آزاد را به جریان اصلی تبدیل کند. فقط شاید یک درس مهم از این ماجرا بگیریم: بین نظریههای بزرگ و واقعیت، همیشه یک شکاف هست که ممکن است خیلی گشادتر از آن چیزی باشد که انتظارش را داریم!
به عنوان مثال، پروژه Hurd که قرار بود سیستمعامل آزادیبخش خلق ستم دیده باشد، بهطرز دیدنیای به دیوار خورد. Hurd به یکی از طولانیترین و بینتیجهترین پروژههای تاریخ تکنولوژی تبدیل شد. اگر توروالدز با هسته لینوکس نبود، استالمن هنوز مشغول فلسفهبافیهای خود درباره آزادی مطلق نرمافزار بود.
✍️ نویسنده میلاد کهساری الهادی
➖راهبر فنی تحقیقات تیم آیو / مدرس برنامهنویسی سیستمی
⏰ شنبه - ۱۷ شهریور ۱۴۰۳@aioooir |
#science