#رمان_حجاب_من #قسمت_پنجمیاد آب افتادم اه حالا چطوری بخورمش خیلی تشنمه
بفرمایید بخورید
با تعجب نگاهش کردم آبو گرفته بود جلوی دهنم
پسره_ بخورید دیگه مگه تشنتون نبود
سر به زیر گفتم _ چرا
بیشتر آوردش نزدیک لبم
آروم بدون اینکه نگاهش کنم شروع کردم به خوردن آب
هر چند ثانیه مکث میکردمو دوباره میخوردم چون نه دوست داشتم و نه میتونستم یک سره سر بکشمش ....حین خوردن
چشمم افتاد به اسمش روی لباس پزشکیش طاها شمس ...هوف بالاخره تموم شد
سرمو بلند کردم
داشت نگاهم میکرد
_ ممنون
یه لبخند زد _ خواهش میکنم
فکر کنم قیافم شده بود علامت سوال که خندش گرفت و زد زیر خنده
چیه چرا اینجوری نگام میکنید خنده کردن بهم نمیاد؟
همینجور با دهن باز و چشمای گشاد شده از تعجب داشتم نگاهش میکردم
وقتی قیافمو دید دوباره زد زیر خنده حالا نخند و کی بخند
یه دفعه به خودم اومدم
وایسا ببینم این داره به من میخنده؟ اخمام رفت تو هم
_ به من میخندین؟
چند ثانیه دیگه خندید و وقتی دید دارم با اخم نگاهش میکنم خودشو یکم جمعو جور کرد ولی هنوز آثار خنده تو صورتش
معلوم بود انگار داشت به زور خودشو کنترل میکرد اما قیافه ی جدی به خودش گرفت و گفت
من میرم یه چیزی بیارم بخورم شما هم اینجا بشین تا خوب بشین
با اخم به رفتنش نگاه کردم
_پسره ی سه نقطه ،بی ادب ،بی تربیت ،بی نزاکت .......خر هشت پا
همینجور داشتم اینارو پشت سر هم بهش میگفتم که یهو دیدم صدای قهقهه خنده ی یه نفر میاد. برگشتم سمت در
دیدم این دکتر شمس با خوراکی های تو دستش هی بالا و پایین میره و داره غش میکنه از خنده
با جدیت گفتم _ بسه دیگه
ساکت شد و قیافه ی عادی به خودش گرفت اومد جلوتر و یه نایلون که فکر کنم توش خوراکی بود گذاشت رو میزش
اومد کنار تخت ایستاد و گفت میخواد معاینم کنه... بعدشم دستگاه فشارسنجو اورد و فشارمو گرفت
خب حالت بهتر شده بیایید اینارو بخورید چیزه دیگه ای اینجا پیدا نمیشه دیگه به همین قناعت کنید. یه کیکو آب میوه
پرتقالی اورد بازشون کرد گرفت طرفم یکی هم خودش برداشت
_ ممنونم
دکتر شمس_خواهش میکنم
از کی قلبت اینجوریه؟
نگاهش کردم بعد سرمو با ناراحتی پایین انداختم
_ چند سالی هست نفس تنگی دارم دکترا تشخیص نمیدادن ولی الان چند ماهی میشه که دارو میخورم.
باید یه نوار بگیری میخوام خودم وضعتو کامل بررسی کنم
_ سرمو به علامت باشه تکون دادم
بهتر که شدم بلند شدم برم ولی با حرفاش مجبورم کرد برم تو اتاقی که نوار قلب میگرفتن و از یکی از پرستارای خانم
خواست همین الان ازم نوار بگیره
تا لباسمو پوشیدم اومدم بیرون دیدم داره به نوار قلبم نگاه میکنه جلوش با فاصله ایستادم سرشو بلند کرد گفت
نوار قلبت هیچ مشکلی نداره باید یه اکو هم بدی که مطمئن بشم
_ باشه میشه زودتر آموزشو شروع کنیم؟
البته حتما
بعد از اینکه یکم باهم کار کردیم وقت خونه رفتن شد
از دکترشمس خداحافظی کردم رفتم پیش سارا و فاطمه لباسامونو عوض کردیم راه افتادیم سمت ایستگاه با تاکسی رفتیم
خونه
_ سلام
مامان_ سلام اومدی! خسته نباشید
_ ممنون
رفتم تو اتاق لباسمو عوض کردم اومدم بیرون دستو صورتمو شستم بعدم حمله کردم سر غذا از گشنگی داشتم میمردم
خب غذامم که خوردم حالا چیکار کنم؟ اممم خب تلویزیون نگاه میکنم
تلویزیونو روشن کردم همینجور کانال هارو عوض میکردم اما هیچی که هیچی
_ اه اینم که هیچی نداره
دوباره کنترل تلویزیونو برداشتم رفتم تو
قسمت آهنگام پوشه ی حامد زمانیو آوردم و آهنگ محمد رو انتخاب کردم
عاشق این آهنگش بودم
.....................
محمد مقتدای اهل عالم
محمد مصطفای آل آدم
محمد رحمة للعالمین است
رسول آسمانی بر زمین است...
اخییی خیلی اروم شدم اصلا کیف کردم، عجب آهنگیه حالا خوبه هزار بار گوش دادمشا بازم ذوق میکنم
یه چند ساعتی همینجور گذشت تا اذان مغرب زد و رفتم نمازمو خوندم بعد اومدم شروع کردم به غذا درست کردن اخه
این چندوقت دارم کم کم غذاهارو درست میکنم تا یاد بگیرم
غذا هم خوردیم یکم کتاب خوندم گرفتم خوابیدم
............................
امروز دومین روزیه که میایم بیمارستان دیروز که روز اول بود اونهمه اتفاق افتاد امروزو خدا بخیر کنه
همینکه جلوتر رفتیم دیدیم دکترطاها شمس داره از جلومون میاد این سمت
#ادامه_دارد #نویسنده_zeinab_z @AhmadMashlab1995